Thursday, April 25, 2002

تلاش اين حقير برای سياحت قندهار به لطف باری تعالی به نتيجه انجاميد. پس برای چندی اين رواقيات به تاخير انجاميد خواهد. در بازگشت از سفر قندهار روايت اين سياحت را مفصلا به محضر حضرات و نسوان رسانيد خواهم.
الحقر ميرز امير

Wednesday, April 24, 2002

خروج آثار صوتي و تصويري و رايانه اي و نيز آثار مکتوب به صورت هم راه مسافر، بدون اظهار نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و با رعايت ساير مقررات، از مرزهاي کشور به خارج بلامانع است.
ابوالقاسم ايرجي، معاون طرح و برنامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي روز چهارشنبه با اعلام اين مطلب گفت: اين اقدام در جهت حذف ضوابط و مقررات غير ضروري و رفع موانع ارسال آثار غير حرفه اي و تک نسخه اي (غير تجاري) توسط افراد و خانواده ها به خارج از کشور صورت گرفته است. وي گفت: آسان شدن مقررات موجب افزايش زمينه حضور آثار فرهنگي و هنري ايران در دنيا و تامين نيازهاي ايرانيان خارج از کشور در اين زمينه است.

Tuesday, April 23, 2002

روز دوشنبه ( ۲۲آوريل) در جلسه کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو، قطعنامه پيشنهادی برای انتقاد از وضعيت حقوق بشر در ايران که از سوی کشورهای اروپايی مطرح شده بود، با اکثريت آراء رد شد.
از ۵۳ کشور عضو کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد، ۲۹ کشور به قطعنامه انتقاد از وضعيت حقوق بشر در ايران رای منفی، ۱۴ کشور رای ممتنع و ۱۹ کشور رای مثبت دادند.
نقل از بی بی سی

امروز روز جهانی کتاب است. اين روز درکاتالونيای اسپانيا در ابتدای سده گذشته جشن گرفته ميشد. در سال ۱۹۵۵ سازمان يونسکو «بخش فرهنگ و دانش سازمان ملل» روز ۲۳ آپريل را روز جهانی کتاب نامگذاری کرد.

Monday, April 22, 2002

زندگي من به نظرم همانقدر غيرطبيعي،نامعلوم و باور نكردني مي آمد كه نقش روي قلمدانی كه با آن مشغول نوشتن هستم - گويا يك نفر نقاش مجنون و وسواسي روي جلد اين قلمدان را كشيده - اغلب به اين نقش كه نگاه مي‌كنم مثل اين‌است كه به نظرم آشنا می‌آيد. شايد براي همين نقش است... شايد همين نقش مرا وادار به نوشتن می‌كند.



از مرگ صادق هدايت۵۱ سال گذشت. اگر هنوز نوشته های اين اعجوبه نابغه را نخواندييدبه تارنمای سخن مراجعه کنيد.

برنامه ويژه راديو آزادی بمناسبت دومين سالگرد کنفرانس برلين.
در برنامه ويژه راديوآزادى به مناسبت دومين سالگرد سمينار ايران پس از انتخابات که به کنفرانس برلين مشهور شد، سخنرانى حجت الاسلام حسن يوسفى اشکورى، روحانى نوانديش، در باره اسلام و مسئله زن پخش مى شود که به عقيده آگاهان، يکى از صريح ترين بيان هاى مواضع اصلاح طلبان مستقل در اين سمينار بود و با تحسين بيش از هزارتن از تماشاگران روبرو شد. در پى اين سخنرانى بود که دادگاه ويژه روحانيت اشکورى را در حاليکه هنوز در اروپا بود احضار کرد و از جمله او را به ارتداد و توهين به مقدسات اسلام متهم ساخت. اشکورى پس از بازگشت به ايران زندانى شد و دادگاه ويژه روحانيت در مرحله اول حکم خلع لباس و اعدام او را صادر کرد. حکم خلع لباس در مرحله تجديد نظر مورد تائيد قرار گرفت ولى حکم اعدام او لغو شد. در حاليکه وى يک دوره حبس دو ساله را طى مى کند، دادگاه تجديد نظر هنوز حکم نهائى در باره وى صادر نکرده است. حسن يوسفى اشکورى در اولين دوره مجلس شوراى اسلامى نماينده بود و مقالات خود را در نشرياتى مانند کيان و ديگر نشريات اصلاحگرا منتشر مى کرد. وى يکى از اعضاى ائتلاف موسوم به "ملى - مذهبى" است و از همکاران نشريه توقيف شده "ايران فردا" بود که سردبير آن، عزت الله سحابى، پس از گذراندن يک سال در حبس موقت، اخيرا محاکمه و با سپردن وثيقه از زندان آزاد شد.

فقط ايرانيها نيستند که انگليسی رو خوب حرف می زنند. اينجا ميشه مهارت ژاپنی ها رو در زبان انگليسی سنجيد.

بدون شرح!!

ورود ايراني ها به آمريكا ممنوع شد!
تهران ـ ايرنا: مجلس سناي آمريكا ورود مسافران از كشورهايي را كه مدعي است حامي تروريسم هستند، منع و تدابير كنترل دانشجويان خارجي وارد شده از اين كشورها را نيز تشديد كرد.
به گزارش خبرگزاري فرانسه از واشنگتن لايحه امنيت فراگير مرزي و اصلاح رواديد ورود كه پنجشنبه شب گذشته به اتفاق آرا در مجلس سنا به تصويب رسيد (۹۷ موافق، بدون مخالف)، پذيرش افرادي را كه از كشورهاي كوبا، ايران، عراق، ليبي، سوريه، سودان و كره شمالي قصد ورود به آمريكا دارند، ممنوع مي كند مگر آن كه اين افراد به عنوان مهاجر وارد ايالات متحده شوند. اما وزير امور خارجه آمريكا مي تواند در مورد كساني كه خطري براي امنيت ملي آمريكا محسوب نمي شوند، در مورد اين لايحه استثناء قايل شود.

حرفهای يزدی رو پس از بازگشت به ايران از اينجا بشنوييد. برگرفته از گويا.

Thursday, April 18, 2002

باز هم دير وقته. من روبروی اين نشانه تمدن نشستم و سطوری مخييله اين حقير رو ميآزاره: پای جوبين سخت بی تمکين بود. چاره چيست؟

زلمای خليل زاد فرستاده ويژه بوش به افغانستان کيست؟ پاسخ اين پرسش راميتوان در اين مقاله از تارنمای پيک ديد.

چند روز اخير روزهای سختی بود. از سويی از دست دادن نزديک به ۳۵ گيگابايت اطلاعات جمع آوری شده طی دو سال احوالات من رو خراب کرد. واز سويی ديگرکار سنگين اين چند روز مزيد بر علت. در هرصورت نه وقت و نه حال نوشتن بود. پروزه راديو آميکس هم مدتی به عقب خواهد افتاد. تا ببينم چه پيش آيد. فعلا.

Tuesday, April 16, 2002

ديکشنری فارسی گوگل يکی از بهترين جستجوگرهای فارسی به نظر می رسه. حتما يه نيگاهی بهش بکنيد.

Monday, April 15, 2002

بدون شرح. روايت از اطلاعات ۱۴ آپريل ۲۰۰۲.

پيكر دكتر سحابي با حضور گسترده مردم تشييع شد
رهبر انقلاب: مرحوم دكتر سحابي، مردي با ايمان با حقيقت و مقاوم بود
جمع انبوهي از ايرانيان روز يكشنبه با حضور در دانشگاه تهران و شركت در مراسم تشييع جنازه دكتر يدالله سحابي با آخرين بازمانده نهضت ملي شدن صنعت نفت و از طلايه داران جنبش روشنفكري ديني در ايران وداع گفتند.
اين مراسم ساعت۹ صبح، با خواندن نماز ميت توسط دكتر محسن كديور در مسجد دانشگاه تهران آغاز شد.به گزارش خبرنگار گروه فرهنگي ايرنا، هنگام خواندن نماز، مسجد دانشگاه تهران و صحن اطراف مسجد مملو از جمعيت بود.
در ميان انبوه جمعيت، چهره هايي چون دكتر حسن حبيبي، دكتر خاتمي نايب رئيس مجلس ، حجت الاسلام سيدمحمد علي ابطحي، مصطفي تاج زاده، عليرضا علوي تبار، عليرضا رجايي، محسن آرمين، شبان شهيدي، محمد عطريانفر، حسين نصيري و جمعي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي هيأت مديره انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران حضور داشتند.پس از برگزاري مراسم نماز، پيكر يدالله سحابي كه پرچم جمهوري اسلامي روي آن قرار داده شده بود، از دانشگاه تهران به سمت امامزاده عبدالله تشييع شد.
پيام رئيس جمهور
آقاي سيدمحمد خاتمي رئيس جمهوري اسلامي ايران در پيامي درگذشت دكتر يدالله سحابي را به جامعه علمي، فرهنگي و سياسي كشور و خانواده آن مرحوم تسليت گفت. متن پيام رئيس جمهوري به اين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم
درگذشت دانشمند متعهد و استاد فرزانه، مرحوم دكتر يدالله سحابي را به جامعه علمي، فرهنگي و سياسي كشور وخانواده محترم ايشان تسليت مي گويم. او از پيشگامان احياي تفكر ديني در دانشگاه و از مبارزان قديم راه استقلال و آزادي و از خدمتگزاران ثابت قدم به اسلام و ايران بود و به يقين دهها سال تلاش گرانقدر آن مرحوم براي اعتلاي فرهنگ اسلامي و نيز پيشرفت علمي، فرهنگي و سياسي كشور در ذهن منصف ملت شريف ما به جا خواهد ماند.
جامعه متدين، هوشيار و قدرشناس، سرمايه هاي انساني خود را هرگز از ياد نمي برد و حرمت نهادن به بزرگان رالازمه هويت بخشيدن به خويش و نهادي كردن خدمت مي داند.مرحوم دكتر سحابي از بزرگان فروتن و فداكار كشور در عرصه دين و دانش و سياست بود كه دولت وملت پاسداشت خدمات او را وظيفه خود مي داند.
روانش غريق درياي بيكران مرحمت حق باد.
سيدمحمد خاتمي
پيام آيت الله هاشمي
آيت الله هاشمي رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز در پيام تسليتي نوشت: درگذشت آقاي دكتر يدالله سحابي را كه ازچهره هاي مسلمان فرهنگي، علمي و سياسي كشور بود و از خود آثار قابل توجهي به يادگار گذاشته است به ياران و بازماندگان ايشان تسليت مي گويم. براي آن مرحوم علو درجات و براي بازماندگان صبر و اجر مسألت مي كنم.
پيام رئيس مجلس
حجت الاسلام والمسلمين مهدي كروبي رئيس مجلس شوراي اسلامي، با صدور پيامي درگذشت شخصيت ارزشمند علمي و بنيانگذار نهادهاي مهم آموزشي و فرهنگي كشور را تسليت گفت.
متن كامل اين پيام به شرح زير است:
درگذشت شخصيت ارزشمند علمي و بنيانگذار نهادهاي مهم آموزشي و فرهنگي كشور و همسنگر ابوذر زمان مرحوم آيت الله طالقاني موجب تأسف و تأثر عميق گرديد. اينجانب كه در طول دوران مبارزات استقلال طلبانه ملت بزرگ ايران مدتي با اين انسان شريف هم زندان بودم ازنزديك تعبد وي به مسائل ديني و مذهبي، سلامت نفس و خصلت هاي نيكوي انساني او را لمس نمودم. مرحوم دكتر سحابي مورد عنايت بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي حضرت امام خميني(ره) قرار داشت و بر همين اساس در بحبوحه انقلاب از طرف ايشان مسئول تشكيل كميته تنظيم اعتصابات براي كمك به اعتصاب كنندگان و در عين حال به حداقل رساندن ضايعات ناشي از تعطيل فعاليت هاي اقتصادي كشور گرديد.
ايشان همچنين در نخستين سال پيروزي انقلاب اسلامي، پس از انتخاب به نمايندگي مردم تهران و راهيابي به مجلس، رياست سني نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي را به عهده گرفت.
اينجانب با اداي احترام به شخصيت علمي، مبارزاتي و ديني اين انسان آزاده ومومن براي روح آن مرحوم علو مرتبه و براي تمام بازماندگان و علاقه مندان ايشان به خصوص محافل علمي و دانشگاهي صبر و شكيبايي آرزو مي نمايم.
پيام وزير علوم
دكتر مصطفي معين وزير علوم نيز در پيامي نوشت: ضايعه درگذشت استاد فقيد و فرزانه مرحوم دكتر يدالله سحابي را به جامعه علمي و فرهنگي كشور، خانواده محترم و استادان و محققان و دانشجويان گرانقدر صميمانه تسليت مي گويم.
چهره ممتاز آموزشي و پژوهشي مرحوم دكتر سحابي در دهه هاي متمادي او را در زمره مفاخر علمي و فرهنگي كشور و دانشمندان متعهد قرار داد كه همواره كوشيده اند پيوندهاي وثيق ميان دين و دانش و دانشگاه و جامعه را تجلي بخشند.
او كه از نخستين ليسانسيه هاي دارالمعلمين عالي كشور بود براي ادامه تحصيل به خارج رفت و به عنوان نخستين استاد ايراني زمين شناسي به خدمت دانشگاه درآمد و پس از آن نيز در عرصه هاي علم و دين و سياست با صداقت وتلاش گام هاي بلند برداشت.
تاسيس نهادهاي موثر آموزشي و فرهنگي، تأليف كتب و مقالات ممتاز علمي و انجام پژوهش هاي ارزنده ملي ميراث ماندگار آن استاد فقيد و فرزانه در راه خدمت به مردم و ميهن اسلامي است. دقت و نظم و تعهد او در اين راه اهتمام به مصالح و منافع عمومي در همه جا براي هر پژوهنده جواني آموزنده است. او دركميسيون بهداري مجلس اول و در هيأت سه نفره جانشين هيأت هاي امناي دانشگاهها و مراكز پژوهشي عليرغم كهولت براي پيشبرد و اعتلاي نظام آموزشي و پژوهشي كشور صادقانه خدمت كرد و با فروتني هر مسئوليتي را پذيرفت.از خداوند بزرگ براي روح بلند آن مرحوم مغفرت و علو درجات و براي بازماندگان محترم صبر و اجر مسألت دارم.
گروهي ديگر از شخصيتهاي علمي، فرهنگي و سياسي و همچنين احزاب و نهادهاي مختلف با انتشار پيامهايي درگذشت دكتر يدالله سحابي را تسليت گفتند. از جمله اين شخصيتها و نهادها مي توان به موسوي لاري وزيركشور، جبهه مشاركت، مجمع نمايندگان ادوار مجلس شوراي اسلامي و… اشاره كرد.
استاد سحابي به سال ۱۲۸۴ به دنيا آمد و در سال ۱۳۱۵ درجه دكتراي خود را در رشته زمين شناسي از دانشگاه پاريس دريافت كرد و تا سال ۴۱ كه به زندان افتاد، بيش از ۳۰ سال عضو هيأت علمي دانشگاه تهران بود.او نخستين فردي بود كه در ايران، زمين شناسي را تدريس مي كرد و پدر زمين شناسي ايران محسوب مي شد.
از اين استاد فرزانه آثار و مقالات علمي بسياري بر جاي مانده كه كتاب خلقت انسان در سال ۱۳۴۶ نمونه اي از اين آثار است.
مرحوم سحابي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مسئوليتهايي را در شرايط خطير آن دوران به عهده گرفت و در دوره اول مجلس شوراي اسلامي نماينده مردم تهران و رئيس سني مجلس بود.

Friday, April 12, 2002

من وانکار شراب؟ اين چه حکايت باشد غالبا اينقدرم عقل کفايت باشد

يدالله سحابی آزادمرد بزرگ تاريخ معاصر ايران درگذشت. روانش شاد.



يدالله سحابی، عضو ارشد و يکی از بنيانگذاران نهضت آزادی ايران، روز جمعه درسن ۹۶ سالگی درگذشت.او اخيرا به دليل خونريزی مغزی در بيمارستان بستری شده بود و در اين مدت در حالت اغما بسر می برد.از محمد بسته نگار، يکی از بستگان آقای سحابی، نقل شده است که مراسم بزرگداشت او روز يکشنبه در دانشگاه تهران برگزار خواهد شد.يدالله سحابی با کمک نخست وزير دولت موقت، که پس از انقلاب اسلامی تشکيل شد، نهضت آزادی را تاسيس کرد. او يکی از فعالان جنبش ملی کردن صنعت نفت ايران در سال ۱۹۵۱ به رهبری دکتر محمد مصدق، نخست وزير وقت، بود.او همچنين به عنوان يک نويسنده و استاد دانشگاه شناخته می شد که در اولين دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نماينده تهران حضور يافت.او پدر عزت الله سحابی، يک عضو ارشد ديگر نهضت آزادی ايران است که ماهها به همراه ۶۰ عضو ديگر گروههای موسوم به ملی مذهبی در زندان بود. اتهام آنها تلاش برای براندازی نظام اسلامی عنوان شده است.

تارنمای باخ آدم رو ناخودآگاه ياد اين حکايت قديمی دوره رضا شاه ميندازه. نميدونم که ايا داستان «آورد و برد تيزکی» رو شنيديديا نه!

يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار و مفيد زبان فارسي كه نزديك به ۴۰ سال در خارج ايران منتشر مي شده، روزنامه معروف و مشهور “حبل المتين“‌ مي باشد.

حبل المتين كلكته
اين روزنامه به مديري سيدجلال الدين الحسيني ملقب به مؤيدالاسلام در شهر كلكته به زبان فارسي تاسيس و شماره اول آن در تاريخ ۱۰/جمادي الثاني/۱۳۱۱ه.ق چاپ و توزيع گرديد. حبل المتين در ۲۴ صفحه و به قطع وزيري بزرگ، چاپ سربي، طبع و هفته أي يكبار. روزهاي دوشنبه و سه شنبه توزيع مي شد. در هر شماره اسم روزنامه به خط نسخ درشت و بالاي آن (نامه مقدسه) و در زير، سال تاسيس (سنه ۱۳۱۱). و در يك طرف قيمت اشتراك و در طرف ديگر ساير خصوصيات از قبيل (كليه امور ادارة با مديركل مؤيدالاسلام است) و “ مديكل كالج استريت، نمبر ۴“‌ و… است.

قيمت اشتراك سالانه و شش ماهه در كشورهاي مختلف، متفاوت بود.
هند و برمه: سالانه ۱۲ روپيه شش ماهه ۷روپيه
ايران و افغانستان: سالانه ۴۰ قران شش ماهه ۲۵ روپيه و…

مندرجات روزنامه پس از درج مقالة اساسي، عبارت از وقايع و حوادث ايران به تفصيل و كشورهاي مصر، عراق، عثماني و… و ترجمه تلگرافات خارجي و مقالات مختلف مي باشد. حبل المتين چون در ممالك ايران، هندوستان، مصر و روسيه نماينده داشته. لذا اخبار اين كشورها را به تفصيل چاپ مي كرده، بخصوص نسبت به ايران كه از اغلب شهرهاي مهم براي ادارة روزنامه، اخبار و مقاله مي فرستاده اند.
همين جامعيت و تفصيل اخبار روزنامه بود كه باعث شد حبل المتين در ايران رواج و نفوذ زيادي پيدا كند. موضوع ديگر رايگان بودن آن بوده. كه مدت ده سال متوالي هر هفته ۵۰۰۰ نسخه از آن به رايگان بين روحانيان نجف و علماي ايران و ساير روشنفكران توزيع مي شد.
به علت همين نفوذ زياد و بي پروايي در نوشتن مقالات بوده كه ناگهان اتابك متوجه خطر عظيم روزنامه شد و براي عمر اول به مدت ۴ سال از ورود روزنامه به ايران جلوگيري كرد. پس از توقيف مذكور، يك مرتبه هم انتشار حبل المتين براي مدت ۸ سال از طرف دولت هندوستان متوقف شد. ظاهراً سال ۱۲۹۵ش بود و در اوايل سال ۱۳۰۳ش از توقيف خارج و مجدداً چاپ و منتشر شد. و پس از آن تا فوت مؤيدالاسلام يعني تا آذر ۱۳۰۹ همچنان انتشار روزنامه بدون توقف ادامه داشت. در سنوات اخير به علت ضعف بينايي، امور ادارة روزنامه به عهدة دختر دوم او، فرح السلطان مي بود و چند سال اسم نامبرده در عنوان روزنامه به سمت دبيرثاني قيد گرديده است.

طلوع حبل المتين: در سال ۱۳۱۱ سيدجمال الدين اسدآبادي در انگلستان و پرنس ملكم خان وزيرمختار دولت عليه در لندن، در نتيجه مكاتبات متوالي با آقاي مؤيد، چنين تصميم گرفتند كه براي پيشبرد انقلاب فكري ايرانيان دست به انتشار روزنامه بزنند كه روزنامه قانون از لندن و حبل المتين از كلكته در تاريخ ۱۰/ جمادي الثاني/۱۳۱۱ ه.ق چاپ و توزيع شد و تا زمان مرگ مؤيدالاسلام نيز ادامه داشت.

حبل المتين تهران
اين روزنامه در تهران به مديري ميرزاسيدحسن كاشاني برادر كوچكتر مؤيدالاسلام، تاسيس و شمارة اول آن در ۴ صفحه به قطع همان حبل المتين كلكته در مطبعة سربي (مطبعة فاروس) طبع و در تاريخ ۱۵/ ربيع الاول/ ۱۳۲۵ق مطابق با ۱۹/ارديبهشت ماه/ ۸۲۹ جلالي و ۲۹/آوريل/۱۹۰۷م منتشر شد. در عنوان روزنامه، مديركل جلال الدين الحسيني مؤيدالاسلام (صاحب امتياز روزنامه) و عنوان مراسلات (طهران. خيابان لاله زار. نايب ميرزا سيدحسن كاشاني) معرفي شد.
اين روزنامه، شاخ أي از حبل المتين كلكته به شمار مي رفت و در عنوان روزنامة يوميه معرفي شد و در زيرنامه روزنامه سال تاسيس (۱۳۱۱) و همچنين محل طبع (طهران) درج گرديد: و در آخر ستون صفحة ۴ امضاي حسن الحسيني كاشاني آمده. روزنامه حبل المتين (روزنامه يوميه ملي آزاد سياسي اخباري تجاري علمي ادبي، مقالات عام المنفعه با امضاء قبول و در انتشارش اداره آزاد است) معرفي شده است.
مندرجات حبل المتين پس از درج مقالة اساسي، عبارت از اخبار داخله و خارجه مي باشد بخصوص به علت وابستگي اين روزنامه با حبل المتين كلكته اخبار خارجه بيشتر در آن درج شده و علاوه بر آن، مذاكرات مجلس شوراي ملي و تلگرافات داخله و خارجه نيز در آن چاپ مي شد.
پس از وقايع مجلس و حوادث باغشاه، به دستور محمدعلي شاه پنج نفر از تهران به خارج ايران تبعيد شدند. من جمله ميرزاسيدحسن كاشاني وي پس از خروج از تهران و توقف چند ماهه در رشت و انتشار چند شماره روزنامه در آنجا، در اواسط سال ۱۳۲۷ق مقارن با خروج محمدعلي شاه مجدداً به طهران بازگشت و انتشار روزنامه را از سر گرفت. پس از انتشار شماره ۶ دررجب ۱۳۲۷ق به مناسبت چاپ يك مقاله با عنوان “ اذا فسل العالم فسل العالم “ به قلم سيدنورالدين مي پرسيد اسدالله خرقاني، كه بر ضد ديانت بودو عبارات زننده نيز داشت، غوغا و اعتراضات كسترده در تهران بر عليه روزنامه و مدير آن برپا شد. زيرا نشر اين مقاله را برخلاف قانون مطبوعات مي دانستند. وزارت معارف از وزارت عدليه تقاضاي محاكمه مدير حبل المتين و توقيف روزنامه را نمود. پس از آنكه حكم به اجرا درآمد، سيدحسن در منزل شخصي ماندگارشد و به واسطه كسالت ديگر اقدام به انتشار روزنامه ننمود تا در تهران از دنيا رفت.

حبل المتين رشت
اين روزنامه در رشت به مديري آقاميرزا سيدحسن كاشاني تاسيس و در سال 1327ه. ق منتشر شده است. شمارة اول آن در محرم سال مذكور منتشر و چند شمارة بعدي نيز در همان سال چاپ شد و پس از آن سيدحسن دوباره به تهران بازگشت و كار انتشار را در تهران ادامه داد.

ميدان توپخانه از وسيع ترين ميدانهاي تهران قديم محسوب مي شد اين ميدان در زمان ناصرالدين شاه احداث شد و حصاري از دو طبقه ساختمان طاق ضربي به دورش كشيده شد و توپچي ها و توپهاي آنان در آن، جا داده شدند.
در چهار گوشه اين ميدان در طول زمان ساختمانهاي مختلفي بنا گرديد كه در جاي خود از مهم ترين تاسيسات مملكتي محسوب مي شد.
ابتدا بناي يكنواخت منظمش خراب شده سمت غربش ساختمان نظميه و در طرف شرقش بناي بانك شاهنشاهي برپا گرديد و سپس شمالش اداره بلديه ساخته شد و پس از آن در جنوبش اداره بي سيم بنا شد و مجددا نظميه تغيير شكل گرفته ظاهرش تجديد بنا گرديد و در ضلع جنوب غربي اش اداره عبور و مرور (راهنمايي و رانندگي) ساخته شده، بانك شاهنشاهي اش تغيير شكل داده شد بناي اولي بنيان كن و جايش ساختمان جديد بانك بازرگاني تاسيس گرديد. ساختمان بي سيم نيز تغيير شكل داده و به جايش ساختمان پست و تلگراف و تلفن تاسيس شد. ساختمان بلديه نيز كه به شهرداري تغيير نام داده بود كلا تخريب گرديد و فعلا به جايش ترمينال اتوبوس راني شركت واحد مستقر است و بناهاي موجود شمالي آن هنوز به علت بناي سابق الذكر شهرداري به پشت شهرداري موسوم است. همچنين وسط اين مبدان بارهاي شكل عوض كرده زمينش پائين و بالا شده، درختانش تبديل به چمن و حوضش از يك آبگير تغيير يافته بيش از يك متر و نيم از حوض اول بالاتر آمده است.
خيابانهاي متعددي به اين مبدان وصل مي شد كه هر خيابان با دروازه أي به ميدان منتهي مي گرديد. خيابان چراغ برق (اميركبير)، خيابان لاله زار، خيابان علاءالدوله (فردوسي)، خيابان باغشاه (سپه)، خبابان باب همايون و خيابان ناصري (ناصرخسرو) از جمله آن خيابانها هستند.

وقايع ميدان
با اين سابقه طولاني اين ميدان شاهد حوادث و وقايع مهمي بود كه به مهمترين آن اشاره مي كنيم: اعدام شيخ فضل الله نوري در دوره مشروطه و اعدام اشخاصي چون نايب حسين كاشي و پسرش ماشاءالله خان و اصغر قاتل و محمود قاتل در دوره پهلوي. مراسم ديگري نيز چون شتر قرباني در عهد قاجار و آتش بازي نيز برگزار شد.

معنای آتش بيار معرکه:
عبارت “آتش بيار معركه“ كنايه از كسي است كه كارش صرفا سخن چيني و بدگويي و تشديد اختلاف باشد.
در گذشته گروه موسيقي يا “عاملان طرب“ عبارت بودند از: كمانچه كش، ني زن، ضرب گير، دف زن، خواننده، رقاصه و يك نفر ديگر به نام “آتش بيار“ يا “دايره نم كن“ از آنجا كه پوست ضرب و دف در بهار و تابستان خشك و منقبض مي شد و احتياج داشت كه هر چند ساعت آن را با “پف نم“ مرطول و تازه كنند تا صدايش تغيير نكند، اين وظيفه را “دايره نم كن“ كه ظرف آبي در جلويش بود و هميشه ضرب و دف را نم مي داد و تازه نگاه مي داشت، برعهده داشت، اما در فصول پاييز و زمستان كه موسم باران و رطوبت است، پوست ضرب و دف بيش از حد معمول نم بري داشت و حالت انبساط پيدا مي كرد. در آن هنگام لازم بود پوستها را حرارت بدهند تا رطوبت اضافي تبخير شود و به صورت اوليه درآيد. بدين ترتيب شغل “دايره نم كن“ در اين فصول عوض مي شد و به آتش بيار معركه موسوم مي گرديد؛ زيرا وظيفه اش اين بود كه به جاي ظرف آب كه در بهار و تابستان به آن احتياج بود، منقل آتش در مقابلش بگذارد و ضرب و دف مرطوب را با حرارت آتش خشك كند. با ان توصيف “آتش بيار“ يا “دايره نم كن“ (كه اتفاقا هر دو عبارت به صورت “امثلهء سائره“ درآ‚ده است) اگر دست از كار مي كشيد دستگاه رطوبت مي خوابيد و عيش حضار منغض مي شد. در گذشته دستگاه طرب (غنا) از نظر مذهبي بسيار مذموم بود و گناه اصلي را از آتش بيار مي دانستند و مدعي بودند كه اگر ضرب و دف را خشك و آماده نكنند دستگاه موسيقي و غنا خود به خود از كار مي افتد و موجب انحراف اخلاق نمي شود.

Thursday, April 11, 2002

در روزهای پنجم و ششم آوريل کنفرانسی در لندن برگزار شد که عنوان آن Occidents Will Happen بود. چهار عکاس ايراني نيز در اين کنفرانس حضور داشتند. گزارش اين همايش را ميتوان در bbc خواند.

عکس های حملات يازدهم سپتامبر و زندگی توام با جنگ در افغانستان و پاکستان، جوايز ساليانه پوليتزر را در رشته عکاسی به خود اختصاص داده است.

Wednesday, April 10, 2002

چو پيکان نباشد تن من مباد. کاريکاتورهای نجفی در ايرانيان ديدنی است.

درباره وضعيت اسفبار اينترنت تارنمای «ايران امروز» مطلبی خواندنی دارد.

Tuesday, April 09, 2002

دلتنگی آيت الله خامنه ای برای سالهای گذشته بروايت تارنمای سبکبالان: آن روزها دروازه‌اى براي شهادت داشتم و حالا معبرى تنگ، هنوز براى شهيدشدن فرصت هست؛ دل را بايد صاف كرد. پروردگارا مرگ مرا جز شهادت در راه خودت قرار نده.

Saturday, April 06, 2002

استقلال به جام باشگاههاي آسيا نرسيد

Thursday, April 04, 2002

در چرخش و گردش در فصای اثيری تارنمای جهانی، يافتم عاقبت پايگاه بانوان فمينيست را!!



بد جنسهای ايرانی را ميشود اينجا ديد.

باران تهران رو شاداب کرد.

Wednesday, April 03, 2002

اگه کسی ميخواد بره سينما، برنامه نمايش سينماهای تهران روميتونه اينجا پيدا کنه.

البته گويی نظر چينی ها کمی با هندی ها قرق داره.

برای آدمهای کنجکاو درباره ميرزا!

يک زن سنندجي ۷ قلو زاييد!!

هرکس تونست موشش رو از دست اين خرگوش نجات بده من، رو خبر کنه.

والا سيزده ما که بدر نشد اما اميدوارم که مال شما بدر شده باشه. در هر صورت بنظر ميرسه که سيزده آقای بقايی بدر شده. بخوانيد حرفهای ايشون رو در باب سيزده بدر در مصاحبه با هفته نامه اميد جوان.

هفته نامه اميد جوان در شماره پايان سال خود گفتگويی خواندنی با آقای محمد بقايی، پژوهشگر حوزه انديشه و تاريخ، دارد که روشنگر بسياری نکات تاريک درباره سيزده به در است و درباره اين موضوع بحث می کند که آيا سيزده به در اساسا به نحوست ربط دارد يا نه. اين گفتگو حاوی نکات دقيق و باريکی است که می تواند علاقه مندان را به کار آيد. چکيده آن را در اينجا گزارش می کنيم.

خبر نگار « اميد جوان » پس از مقدمه ای که برای مصاحبه نوشته، يک راست به سراغ اصل مطلب می رود و همان ابتدا می پرسد که « اين همه عناد با سيزده نوروز چرا بايد باشد و ناشی از چيست؟ ».

آقای بقايی می گويد: عناد تنها با سيزده نوروز نيست، با ديگر آئين های نوروزی نيز هست. منتها با اين يکی بيشتر است. زيرا شور و شادی و نشاط و سرور بسيار با خود می آورد و چون برخی با شادی مخالفند می خواهند آن را از ميان ببرند ولی اين شدنی نيست زيرا آدمی طالب شادی و وجد و سرور و نشاط است.
مصاحبه شونده می افزايد: نشاط عامل تحرک، پويايی و خلاقيت است. در هر جامعه ای که شادی بيشتر باشد، خلاقيت و ابتکار بيشتر است. ايرانيان باستان از هر عاملی برای ايجاد شادی در زندگی خود بهره می گرفتند و به همين سبب در شمار جوامع خلاق و پيشرو بوده اند.
به گفته او در سر لوحه اغلب کتيبه های هخامنشی، آفرينش شادی برابر با آفرينش زمين و آسمان دانسته شده و در آنها گفته شده: « بغ بزرگ است اهورا مزدا که زمين را آفريد، که آسمان را آفريد، که شادی را برای انسان آفريد... »

در فرهنگ ايرانی صحبتی از نحوست ۱۳ نيست. نياکان ما به خلاف اروپائيان و اعراب عدد ۱۳ را فرخنده و خوش يمن می دانستند. ابوريحان بيرونی در کتاب آثارالباقيه، آنجا که از مردم ايران باستان سخن می گويد به روزهای سال اشاره می کند و درباره سيزدهم فروردين می نويسد ايرانيان باستان هر روز از ماه را به نامی می خوانند و سيزدهمين روز ماه « تير » ناميده می شود و « تير » نام فرشته ای عزيز و نام ستاره ای بزرگ و نورانی و خجسته است. بنا براين نمی تواند نحس بوده باشد.

خبرنگار می پرسد پس چرا می گويند « سيزده به در»؟ آيا تغيير اين نام به « روز طبيعت » در جهت خرافه زدايی نيست؟
آقای بقايی پاسخ می دهد: خير! اين تغيير در جهت حقيقت زدايی است. در جهت قلب تاريخ است و تحريف واقعيت. سيزده نحس نيست تا آن را « در » کنند. اين کلمه در اين ترکيب به معنای « خارج کردن »، « بيرون کردن » و « در کردن » نيست، بلکه مقصود از « در »، دشت و دره است و سيزده به در يعنی رفتن به در و دشت که به هيچ روی ربطی به نحوست ندارد.

آقای بقايی در توضيحات خود از يک افسانه تاريخی هم ياد می کند که مورد علاقه همه ايرانيان است.
« بخصوص که بر اساس اساطير ايرانی در اين روز، سرحد ايران و توران با تير انداختن آرش مشخص می شود. به اين معنا که ميان افراسياب که بر شهرهای ايران مسلط شده بود و منوچهر که در قلعه ترکستان متحصن گرديده بود، صلح می افتد و اين دو موافقت می کنند که يک تن از لشکر منوچهر با همه توان خود تيری بيندازد و هرجا که آن تير فرود آمد مرز دو کشور باشد ».
« آرش تيری از قله دماوند می افکند که در کنار جيحون فرود می آيد و به اين ترتيب ايرانيان در تير روز از تيرماه که آن را « تيرگان » می خوانند از محنت رهايی می يابند. به همين سبب در اين روز جشنی برپا می داشتند که همچون مهرگان و نوروز خجسته ومبارک بود ».
بنابراين اصلا خرافه ای به نام نحوست سيزده وجود ندارد که بخواهند آن را بزدايند بلکه بايد حقيقت اين سنت را بيان دارند که نمی دارند. خرافه زدايی در اين است که اين خرافه وارداتی را از آئين سيزده نوروز بزدايند.

به عقيده آقای بقايی حقيقت اين است که اصلا بحث بر سر خرافه زدايی نيست، بحث برسر « سيزده به در » زدايی است.
وی آنگاه تحليل جالبی از سبزه گره زدن بر اساس اساطير ايرانی به دست می دهد:
« نخستين انسانی که از عالم مينو به زمين فرستاده شد کيومرث بود. او زمانی که در جهان مينو بود ناميرا بود. ولی به زمين آمد تا دين اخلاقی خود را به اورمزد ادا کند و ياور اورمزد باشد.
اهريمنی از وجود کيومرث آگاه می شود و ماده ديوی را مأمور می کند تا او را مسموم سازد. کيومرث در سی سالگی از جهان می رود. پس از چهل سال از تخمه او دو ساقه ريواس به هم پيچيده می رويد. چندان به هم پيچيده که نمی شد يکی را از ديگری باز شناخت.
اين دو گياه اندک اندک به شکل انسان در می آيند. يکی زن است که « مشيانه » نام دارد و ديگری مرد است که « مشيه » ناميده می شود. اين هردو کلمه به معنای « ميرا » و « آفل » است.
اين دو انسان ( آدم و حوا ) نخستين پدر و مادر همه آدميانند. گره سبزه در سيزده نوروز اشارتی است به اين واقعه و يادآور دوساقه ريواس.

شکر خدای تعالی را که جوايز اسکار اين سال فرخنده نيز به رهپويان عالم عالی سيم نما نصيب گشت. بارلاها ما را نيز به اين موهبت آسمانی منور بفرما. الهی اميد.

Tuesday, April 02, 2002

برای همه بچه هايی که عاشق موسيقی هستند.

نگاهى به زندگى و هنر بيلى وايلدر: کمدى هايى با انتقاد گزنده اجتماعى
بهنام ناطقى (راديوآزادى):

امروز در مجله نيويورک، نگاهى به زندگى و هنر بيلى وايلدر، فيلمنامه نويس و کارگردان بيش از ٢۵ فيلم از جمله مشهور ترين فيلمهاى کمدى - انتقادى سينماى هاليوود که هفته گذشته از جهان رفت.
نقد گزنده اجتماعى و جسارت اخلاقى در سينماى بيلى وايلدر.
بيلى وايلدر، فيلمنامه نويس و کارگردانى که دوره اى طولانى از شکوهمندترين دوره هاى سينماى هاليوود از آن او بود، کارگردانى که شخصيت هاى ماندگار براى هنرمندانى چون مريلين مانرو، جک لمون، شرلى مک لين و والتر ماتيو آفريد و لحظه هاى فراموش نشدنى هاليوود را به نام خود ثبت کرد، هنگامى که چهارشنبه شب درمنزل خود در به ورلى هيلز در جنوب کاليفرنيا و به فاصله نيمساعتى هاليوود از دنيا رفت، ٩۵ ساله بود. نزديک يک قرن زندگى بيلى وايلدر دوره پيدايى و شکوفايى و رشد و جهانى شدن سينماى حرفه اى در جهان است که خود او در ساختن و به وجود آوردن آن نقش بزرگى داشت. وايلدر در طول حرفه طولانى خود در هاليوود، ١٢ بار نامزد دريافت جايزه اسکار بهترين فيلمنامه نويسى، ٨ جايزه اسکار براى بهترين کارگردانى و يک جايزه اسکار براى بهترين تهيه بوده است.
تمام ٢۵ فيلمى که او نوشت و کارگردانى کرد، از کمدى هاى عشقى رومانتيک گرفته تا ملودراماهاى اشک انگيز و آثار جنايى پليسى، از طنز گزنده انتقاد اجتماعى پربار شده اند. خلاقيت بيلى وايلدر از فيلمسازى فراتر مى رود. بيلى وايلدر انواع تازه اى از سينماى هاليوودى با فيلم هاى خود به وجود آورد که بعد از او و هنوز بر اساس الگويى که او به وجود آورد ساخته مى شوند و ستارگانى را در سينما با آثار خود تعريف کرد که بعد از او به سينماى آمريکا هويت و شخصيت بخشيدند. به عنوان مثال، وايلدر با فيلم خارش هفت ساله يا سون ير ايچ براى اولين بار کشش جنسى يک مرد زن دار را موضوع يک فيلم سينمايى قرار داد و از مريلين مونرو، هنرپيشه اى که به تازگى شهرت يافته بود، چهره اى جاودانى به وجود آورد.

بيلى وايلدر در سال ١٩٤٤ با فيلم "غرامت مضاعف" يا "دابل ايندمنيتى" براساس داستانى جنايى از ريمموند چندلر، فيلم سياه را تعريف کرد و با فيلم "تعطيل آخرهفته گمشده" يا لاست ويکند در سال ١٩٤۵ نخستين خيره کننده سينمايى از الکلسيم را خلق کرد و در سال ١٩۵٠ با فيلم سان ست بولوار ژانر ملودراماى هاليوودى را شکل بخشيد. فيلم سابريناى او با شرکت ادرى هپبورن که در سال ١٩۵٤ تازه در هاليوود کشف شده بود، کمدى عشقى موقرى بود با زمينه هاى اجتماعى که داستان عشق دختر باغبانى را بازگو مى کرد با پسر يکى از ثروتمندترين خانواده هاى نيويورک


وايلدر که پيش از ظهور هيتلر با فيلم هاى نئورئاليستى جسورانه در آلمان مشهور شده بود يکى از اولين از ١۵٠٠ سينماگر آلمانى بود که به آمريکا مهاجرت کرد. بعضى از آنها مثل اتوپرمينگر و فريتس لانگ در آمريکا به شهرت و اعتبار رسيدند اما آنها کارگردان، هنرپيشه يا فيلمبردار بودند که کارشان به زبان نياز نداشت. موفقيت وايلدر دراين بود که هرچند هنگام ورود به آمريکا زبان نمى دانست، تنها هنرمند آلمانى بود که توانست به عنوان نويسنده به هاليوود راه پيدا کند. کمپانى ام جى ام هاليوود او را با نويسنده اى به نام چارلز بکت که خلق و خوئى کاملا متفاوت داشت تيم کرد و اين دو از سال ١٩٣٦ تا ١٩۵٠ به مدت ١٤ سال با هم کار کردند و فيلمنامه هاى آنها بارها نامزد دريافت جايزه اسکار شد. وايلدر که از رفتار فيلمسازها با فيلمنامه هاى خود دلشاد نبود، سرانجام موفق شد نظر مديران هاليوود را جلب کند که فيلمى به او براى کارگردانى بسپارند و برخلاف انتظار همه که از او انتظار يک فيلم هنرى را داشتند، وايلدر با يک فيلم تجارى به نام "بزرگ و کوچک" د ميجر اند د ماينر به بازار آمد که در آن جينجر راجرز نقش زنى را بازى مى کرد که به خاطر خريد بليط ارزان قطار خود را ١٢ ساله جا مى زد و رى ميلاند عاشق او مى شود. سينماى وايلدر در دهه ١٩٤٠ شکل گرفت و در دهه ١٩۵٠ او يکى از پرخواهان ترين کارگردان هاى هاليوود بود که در فيلم هاى مکرر نقش هاى کمدى فراموش نشدنى براى بازيگران بزرگى چون جک لمون، مريلين مانرو و شرلى مک لين به وجود آورد. آپارتمان اولين اين فيلمها بود که وايلدر آن را تهيه هم کرد و ديگرى، فيلم ايرما خوشگله يا ايرما لادوس بود، يک کمدى عشقى پر تحرک در باره عشق يک آمريکايى به زنى در محله بدنام پاريس.


بعد از جداشدن از چارلز براکت، همکار فيلمنامه نويس خود وايلدر يک تيم فيلمنامه نويسى با اى ال دايموند تشکيل داد که نخستين محصول آن فيلم "عشق در بعد ازظهر" لاو اين د افترنون در سال ١٩۵٧ بود با شرکت گرى کوپر. فيلم بعضى ها داغش را دوست دارند با شرکت مريلين مانرو محصول اين همکارى دراز مدت است.
اکثر فيلمدوستان بيلى وايلدر را با فيلمهاى درخشانى به خاطر مى آورند که با شرکت مريلين مونرو ساخت. نخستين اين فيلمها خارش هفت ساله بود، داستان عشق ممنوع مرد زن دارى به يک دختر جوان. اهميت اين فيلم سواى جسارت اخلاقى که در زمان رواج سانسور شديد اخلاقى در سينماى آمريکا در ساختن اين فيلم به خرج داد، وايلدر در اين فيلم جاذبه جنسى معصوم و مقاومت ناپذير مريلين مانرو را در محور فيلم قرار داد و شخصيتى را تعريف کرد که مريلين مونرو تاکنون با آن شناخته مى شود. عکس مشهور مريلين مونرو در حالى که باد دامن سفيد او را بالازده است، عکسى که به يکى از يادبود هاى سينماى هاليوود تبديل شده است، مربوط به صحنه اى از اين فيلم است. کمدى عشقى در کار وايلدر با کار هاى درخشانى مثل "بعضى ها داغش را دوست دارند" سام لايک ايت هات، تکرار شد که در آن مريلين مونرو نقش يک خواننده بى پول را بازى مى کند که عاشق نوازنده فقيرى مى شود که نقش او را جک لمون بازى مى کند و باهم از دست گانگسترها فرار مى کنند. وايلدر در اين فيلم يکى از با احساس ترين مريلين مونرو را از او گرفت در يکى از آخرين فيلم هايى که مريلين مونرو پيش از مرگ خود بازى کرد.


از فيلم هاى عمده ديگر بيلى وايلدر بايد از فيلم روح سنت لوئيس با شرکت جيمز استيوارت در نقش چارلز ليندبرگ اسم ببريم و همچنين فيلم صفحه اول که در سال ١٩٧٤ والتر روايت جديدى از آن ساخت با شرکت والتر ماتائو و جک لمون.
هنگامى که در سال ١٩٨٢ انجمن فيلم مرکز هنرى لينکلن نيويورک، برگزار کننده جشنواره بين الملى فيلم نيويورک از بيلى وايلدر تجليل کرد، بيلى وايلدر گفت مايل نيست از او به عنوان يک مولف سينما ياد شود با اينکه در بسيارى از فيلم ها تهيه کننده، کارگردان و فيلمنامه نويس خودش بود، کار خود را "مولف" نمى دانست و با لحن شوخ هميشگى خود گفت کار من اين است که نگذارم تماشاگر در سالن سينما به خواب برود. اگر بشود تماشاگر را دو ساعت سرگرم کرد و کارى کرد که بعد از بيرون رفتن از سينما ١۵ دقيقه در باره فيلم صحبت کند، من راضى ام.
بيلى وايلدر در کار سينما سبکى طبيعى داشت و معتقد بود که با زواياى غيرعادى دوربين و قطع هاى سريع نبايد به ياد تماشاگر انداخت که دارد فيلمى را تماشا مى کند. بهترين کارگردان از نظر وايلدر کسى است که با ترفند بتواند خود را از تماشاگر پنهان کند نه اينکه خود را به رخ تماشاگر بکشد.

بهنام ناطقى (مجله نيويورک)

اينهم برای دوستاران جنگ ستاره گان.

از کرامات شيخ ما اين است...

Who wants to marry a...
Iran-U.S. reality TV deal

April 1, 2002
The Iranian
The reality TV craze has crossed overseas into the most unlikely of hot spots: the Middle-East. Iranian-born television producer David Nasser who has had great success in America with his two enormously popular shows, Fox's Who Wants to Marry a Multimillionnaire, and the more recent Bachelor on ABC, has made the startling revelation last night in an exclusive interview with CNN's Christiane Amanpour. Nasser, whose production company is based in Hoboken, New Jersey, has reportedly struck a deal to transplant his brand of TV sensationalism to the Islamic Republic of Iran. Transcript of last night's interview:
Christiane Amanpour: Mr. Nasser, thank you for joining me tonight.
David Nasser: The pleasure is all mine Chrissy.
CA: ... errr Christiane, not Chrissy please. Well, Mr. Nasser, to begin with, let's talk a little bit about your background, before we delve into the astounding news of your TV deal with the Iranian government. You are an Iranian-American?
DN: Actually Chriss-tiane, I consider myself an American of Iranian descent. My parents immigrated to this country when I was just three-years old. I was raised all my life in your typical Norman Rockwell fantasy. I feel as American as apple pie.
CA: Okay, but then how do you explain your connection with Iran. Why suddenly pick up and go overseas when you have had a successful career in American television?
DN: Well, hold on right there tiger! I am not picking up and leaving anything behind. I am simply expanding a very successful franchise into a potentially very profitable market. That's capitalism after all, isn't it?
CA: But why Iran? And more importantly how? I mean, your TV shows are known to be pretty explicit sexually. The premise is basically having rows upon rows of scantily clad women exposing their bodies in order to win one single guy. How do you propose to go past the Iranian government's censorship machine? I mean in Iranian movies, males and females are not even allowed to touch each other on screen!
DN: Okay, Chrissy...
CA: Please sir, my name is Christiane!
DN: Whoaaa okay there sugar! My apologies! Okay first of all, let me clear up some misconceptions. I never approached the Iranian government. They approached me.
CA: They did?
DN: Deadly! They had one of their representatives set up a meeting with me to discuss incorporating a reality TV show idea in Iran. Seems you know, with the big hoopla over the recent elections and all, the government wants to reach out the kids -- you know the young folks, Generation X, Y... The MTV Generation.
CA: Was this President Khatami's idea?
DN: Oh no, not at all! I believe it's the higher command -- the Ayatollah... What's his name? Khomeini?
CA: No, Khomeini is dead. You mean Ayatollah Khamenei?
DN: Yeah that's what I said, Khamnaheehee. With the Taliban being overthrown next door and the American military in the neighbourhood, seems some of those more fanatic mollas have been getting nervous. They want to prevent any disturbance at home. So they thought they needed to modernize a bit, cater to their youth's obsession with Western culture etc.
CA: But this would mean the reverse of two decades of anti-US policy. Are you sure about this?
DN: Oh yeah. In fact (leaning towards Christiane Amanpour and whispering) I can tell you that I was a bit nervous at first but some people in the higher echelons of our own government gave me the green light. So...
CA: This was actually a deal between the US and Iranian government?
DN: Yes of course! Part of the rapprochement that began with the World Cup a few years ago. You know, the one where the U.S. and Iranian teams "accidentally" were picked to play against each other. What a photo op that was, remember? I had tears in my eyes when the Iranian team offered a tray of sweets to their American counterparts.
CA: Um, yes, well let's get back to you for now Mr. Nasser. What exactly is this TV show that you are going to be producing for Iranian television?
DN: Well actually it will be very similar to my own TV shows here in the States with some minor changes of course. It is going to be called "Ki Mikhaad Baa Yek Akhoond Aroussi Koneh?" (Who Wants to Marry a Molla?). The prize will be Ayatollah Khamounheehah's nephew Babak. He was voted Iran's most eligible bachelor in Zan-e-Rooz women's magazine in Tehran.
CA: (Looking like she is choking on a fishbone) WHAAATTT?
DN: Yeah, it's really cool. We got him to trim his beard a little bit, even wear more Western style clothing to show the new, more liberal face of Iran's rising clerics. But as for that towel on his head, no luck! It stays on! The ladies didn't seem to mind.
CA: Ladies? You mean, you've already cast the contestants?
DN: Oh yeah, we put an ad in the remaining 2 or 3 newspapers that are still in circulation in Iran for an open casting call. You know, kind of like that guy Makbuff did a few years ago.
CA: You mean Makhmalbaf?
DN: Yeah that's him! Wow you really know it all Chrissy don't you? No wonder Turner is paying you through the nose.
CA: Listen you twit, don't try to change the subject. And for the last time, my name is Christiane, not Chrissy? I am not one of your TV bimbos!
DN: Oooohhh, I like fire in a woman. Do you know, maybe we can still cast you as one of the ladies on my show. Ahh the ratings that would bring me (stares off into space dreamily).
CA: Mr. Nasser can we please stop with these fantasies and get back to the business at hand! Are you telling me that you have lined up a group of Iranian women all vying for the hand of Mr. Babak Khamenei and this is going to be shown on Iranian television?
DN: That's right pumpkin. We had to choose 25 contestants over a pool of a thousand who applied. It was a really hard choice. Underneath all those chaadors, we came to find some really, well, hairy faces. But underneath all that hair, after a few plucks here and there, some band-andaazi, some hot then cold wax, and numerous epilady machines, we discovered some very photogenic faces. I tell you, I felt like Michelangelo carving the stone to reveal the statue inside!
CA: I'm sorry Mr. Nasser I am still finding it all a bit hard to swallow. I mean, how could this TV show really take place in Iran? How can the contestants really get to know each other with all the censorship laws?
DN: Oh that was actually so easy! Did you know there is something called "seegheh" in Iran? So cool! Ayatollah Khamahimahi himself performed the temporary marriage rites for each of the 25 girls. And voila! TV show got Islamic stamp of approval. If you really think about it, we are providing a public service. Our whole show is pretty wholesome, I mean it is all geared towards marriage in the end.
CA: I am speechless. What happens to the 24 rejects?
DN: Oh that's another bonus. You see, according to Islamic law, Babak doesn't even have to narrow his choice that much: He can actually pick four ladies to be his wives. And the rest, well, you know, they get a cash prize before they are sent away. And it don't even have to come from my own pocket! That's the law too! Goood, I love this country.
CA: (Eyes teary, lower lip trembling) Mr Nasser. I... (suddenly gets up and lunges at David Nasser, hands at his throat. Nasser's chair falls back from the impact and hits the floor. CNN's technical crew hop into camera vision and try to set the two opponents apart. Screen goes black.

Monday, April 01, 2002

داستان خانم کديور و کوپن بچه چهارم را در اينجا بخوانيد.

ليست اعضای انتصابي مجمع تشخيص مصلحت نظام.

امين سلطان، اتابك اعظم (صدراعظم ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه قاجار) به رموزات سياست آشنايي داشت. او و پدرش اگرچه مسلمان بودند، ليكن تبار ارمني داشتند. امين سلطان نه تنها در ايران، بلكه در جهان و در دربار سلاطين
اروپا چهره اي آشنا و معتبر به شمار مي رفت. شهرت امين السلطان از آنجا مايه گرفت كه در واقعه تيرخوردن ناصرالدين شاه، شاه بي جان را با چنان تدبيري به تهران حركت داد كه تمام مردم باور كردند كه شاه زنده است. امين السلطان به محض تيرخوردن شاه برخلاف ساير درباريان كه فرار كردند، محكم و استوار در جاي خود ايستاد و ميرزارضا را از دست زنها كه مي خواستند او را بكشند خلاص كرد. آنگاه به پيش خدمت مخصوص دستور داد در كالسكه بنشيند و شاه را بغل كند و شاه را به طور نشسته از مسير عادي عبور دهد و به كلنل كايكوفسكي فرمانده بريگاد قزاق دستور داد افراد بريگاد سواره قزاق همايوني را به بهانه ورود سفير كبير عثماني در سطح شهر پراكنده كند و به اين ترتيب بدون آنكه ايجاد وحشت نمايد، جنازه شاه به كاخ سلطنتي آورده شد و انتقال سلطنت بي آنكه خوني از دماغ كسي بريزد پشت سر گذاشته شد. اين واقعه صدراعظم ايران را شهره آفاق كرد. اما اين صدراعظم مغرور مخالفان خود را حقير شمرد، تا آنكه توطئه درباريان به ثمر رسيد و با همه اقتدار سقوط كرد. قضيه از اين قرار بود كه برادر امين السلطان آدم بي بند و باري بود و هرشب در خانه خود مجلس عيش و عشرت داشت و خوانندگان و نوازندگان دوره گرد را به خانه خود مي آورد. در همين احوال زنهاي شاه پيشين كه از بي عرضگي شاه جديد دل خوني داشتند، در هجو مظفرالدين شاه تصنيفي ساخته بودند و اين تصنيف را مردم در كوچه و بازار مي خواندند. عنوان تصنيف آبجي مظفر بود. در خانه برادر صدراعظم هم نوازندگان دوره گرد، اين تصنيف را خواندند و خبر آن به گوش شاه رسيد. به دستور شاه دسته نوازندگان دوره گرد را به دربار بردند. شاه به آنها امان داد و انعام هم داد به شرط آنكه تمامي تصنيف را همانطور كه در خانه برادر صدراعظم خوانده بودند، تكرار كنند. دسته نوازندگان آن تصنيف پر از طنز و جسارت را درحضور شاه اجرا كردند و شاه قسم خورد كه حساب صدراعظم را برسد و خاندان او را تار و مار كند وهمين كار را كرد. البته اين يك روي سكه بود. روي ديگر سكه اين بود كه انگليسيها مدتها بود كه به شاه براي بركنار كردن امين السلطان فشار وارد مي آوردند. بدين ترتيب توطئه انگليسي مآبان دربار با استفاده از ترانه آبجي مظفر به ثمر رسيد و امين السطان مقتدر در حاليكه از سوي مخالفان هر لحظه در خطر سوءقصد بود روانه تبعيدگاه خود شد و تحت مراقبت قزاقهاي كايكوفسكي به قم رفت و در آنجا به انتظار نشست.
از تاريخ ايران و جهان در قرن بيستم با تلخيص

يافتن قاطر گمشده پس از يك سال
دارالخلافه تهران: در پايتخت تهران، در اين هفته خبري نيست كه قابل نوشتن باشد. كل مردم، از خاص و عام، در مهد امن و امان آسوده مشغول دعاگويي دولت جاويدمدت عليه اند. از جمله اتفاقات تازه اين است كه شخصي پارسال در شميرانات قاطري با بارش گم كرده بود. بعد از آن كه از پيداكردنش مايوس شده بود و جست و جوي بسيار كرده و نيافته بود، به ولايت خود رفته. شخصي ديگر قاطر را در صحراي باكك شميران پيدا كرده بود وبا بارش به عاليجاه محمودخان كلانتر سپرده بودند كه نگاه دارد تا صاحبش پيدا شود. در اين روزها، صاحب قاطر به دارالخلافه مباركه آمده، بعد از آن كه ثابت كرد كه قاطر مال اوست و از نشانه هاي اسباب بار او هم كه درست داد صدق حرفش معلوم گرديد، قاطر را با هرچه در بار داشت، بدون كسر و نقصان چيزي، به او به تمامه رد نموده قبض رسيدگي بازيافت نمودند .
روزنامه دارالخلافه تهران، سنه ۱۲۶۷