Wednesday, August 25, 2004

ابزار لازم براى ساخت فيلم جشنواره اى

اگر مى خواهيد كارگردانى يك فيلم جشنواره اى را به عهده بگيريد بايد در ابتدا حتماً از مادرتان زاييده شده باشيد و پروسه كودكى، نوجوانى و جوانى را طى كنيد.
البته تجربه نشان داده است اگر پدر شما بافنده بوده باشد شما نه تنها در سن نوجوانى بلكه در همان مراحل شكل گيرى جنين هم مى توانيد فيلمى بسازيد كه برود و درجشنواره مطرح بشود.
پس معلوم شد اگر خيلى مشتاقيد زود معروف بشويد بايد پدرتان بافنده باشد. البته نوع پارچه اش زياد فرقى نمى كند. مى تواند كتان، متقال و يا مخمل باشد. اما اگر عجله اى نداريد به تغيير شغل پدرتان زياد گير ندهيد و بگذاريد به همان شغل خودش بپردازد.
دومين چيزى كه يك فيلم را جشنواره اى مى كند و يا نمى كند تيپ و ظاهر كارگردان است. قبل از شروع فيلمبردارى حتماً بايد كف دستتان كف كرده و با مقدارى ژل و يا نوشابه و يا هرچيزى كه به سفت و سيخ كردن موهايتان كمك مى كند قاطى كرده و بماليد به موهايتان، البته موهايتان بايد جورى بلندشده باشد كه بتوانيد با يك كش از پشت مهارش كنيد. سر زانوى شلوارتان حتماً بايد پاره باشد. دقت داشته باشيد كه حتماً همانجا از بدنتان باشد. گيوه بپوشيد. حتى اگر زمان فيلمبردارى تان در زمستان باشد. ممكن است پاهاى شما از سرما يخ بزند طورى كه درد بگيرد و بى تابتان بكند. خوب بكند. بايد بدانيد ساخت فيلم جشنواره اى خيلى دشوار است و بايد ازجانتان مايه بگذاريد. از آويزان كردن زيورآلات و چيزهاى ديگر به خودتان دريغ نكنيد و تا مى توانيد آويزان بكنيد. حتى اگر باعث افزايش وزن شما شده باشد و شما نيز شنيده باشيد كه افزايش وزن باعث بروز حمله قلبى مى شود. خوب بشود. درعوض يك فيلمساز جشنواره اى هستيد كه دچار حمله قلبى شده است و نه يك آدم عادى.
سومين چيزى كه مى تواند شما را درآن طرف آب بيشتر از اين طرف آب مطرح كند عينك دودى است. شما يك ماه قبل از شروع فيلمبردارى بايد وقت بگذاريد و اگر خودتان هم سليقه نداريد از يك نفر ديگر خواهش بكنيد (خواهش را حتماً بكنيد زيرا شما يك فيلمساز جشنواره اى خواهيدشد و به همين دليل بايد خيلى مؤدب باشيد) كه با شما بيايد و يك عينك دودى براى شما انتخاب كند. اگر عينك روى صورت شما قشنگ نبود زياد مهم نيست فقط به اين نكته توجه داشته باشيد كه غلظت دودعينك تان خيلى زيادباشد.
چهارمين مورد موبايل است. يعنى گوشى موبايل. البته نوع خط اش هم مهم است و حتماً بايد ماهواره اى باشد زيرا مسؤول دبيرخانه يك جشنواره خارجى بايد با شما تماس بگيرد. پس بهتر است با خود شما درتماس باشد.
رنگ گوشى هم مهم است. هرچه رنگ آن روشن ترباشد به همان ميزان وضعيت شما درجشنواره روشن تر است. بهتر است موبايل مربوطه را با يك بند مهاركرده و دورگردنتان آويزان و روى شكمتان رها كنيد. حسن اين كار دراين است كه وقتى از جشنواره اى، جايى با شما تماس بگيرند لرزش موبايل، شكم شما را تحريك مى كند و مجبورمى شويد، بخنديد. با اين اتفاق نزديكان شما به اين باورمى رسند كه شما يك كارگردان جشنواره اى متواضع هستيد.
پنجمين چيز موردنظر استفاده از بازيگران آماتور و غيرحرفه اى است. هرچه بازيگران شما از بهره هوشى پايين ترى برخوردار باشند، به همان ميزان شما درگرفتن جايزه بهره بيشترى مى بريد. اگر بتوانيد مادر يك كودك چهار ـ پنج روزه را به عنوان بازيگر نقش اول فيلمتان با وعده هايى از قبيل دادن پول زياد، گذاشتن تصويرش در بيلبوردهاى تبليغاتى، صحبت با نشريات جهت مصاحبه هم زمان با اين بازيگر چهارپنج روزه و... راضى كنيد كه ديگر شاهكارمى شود.
ششمين چيز انتخاب لوكيشن و طراحى لباس است. بايد ازخانه هايى براى فيلمبردارى استفاده بكنيد كه يا سقفش ريخته باشد و يا درحال ريخته شدن باشد. اگر چنين موردى پيدانكرديد، برويد و يك خانه نوساز تهيه كنيد و چنان با كلنگ به دروديوارش بزنيد كه كلنگى شود. براى طراحى لباس كار زياد دشوارى نداريد. فقط هرچه مى توانيد لباس ها را پاره كنيد. البته با درنظرداشتن يك سرى مسائل اخلاقى اين كار را بكنيد. بعد بازيگرتان را جلوى دوربين فرستاده و بگوييد برود و دنبال كارى، چيزى بگردد.
سعى كنيد كار هم نتواند پيدا كند. مطمئن باشيد با درنظرگرفتن اين موارد يك كارگردان مطرح آن ور آب مى شويد.
از ایران

Friday, August 13, 2004

شیعیان، مرغ عزا و عروسی

هم الان، هم لان که روبروی تصوی روشن و رنگین رایانه خودم نشتم. حضرات امریکایی با توپ و تفنگ و چرخ بال آپاچی روزگاز مردم نجف رو سرخ وسیاه کردن. با علم کردن صدر قصد سرکوب اکثریت بیچاره عراق رو آغاز کردن تا باز هم خون سیاه نفت جاری بشه در لوله های عریض به حلقوم کشتی های نفت بر به مقصد اروپا و امریکا بریزه. میگن که صد و هفتاد و پنج نفر کشته شدن و ۱۲۰۰ نفر دستگیر. بی بی سی بهشون میگه پیکارگر، علوی بهشون میگه خارجی، مقتدا صدر میگه اسیر و شهید، من میگم مردم.




گویی سرنوشت همیشگی شیعان عراق اینه. مرغی که تو عزا و عروسی سرش رو با چاقوی تیز الله اکبر یا دمکراسی میبرن. عراق از ابتدای تاریخ اسلام حد فاصل ایران و اعراب بوده. عراقی که بین هویت ایرانی/عربی خودش سردرگم بوده .
حالا تکلیف ایران در این بین چیست؟ امریکایی ها با گذاشتن یکی دو تا هنگ عراقی در حمله خود به نجف تلاش میکنن که مسیله رو مسلمونی حل کنند. حمله مسلحانه به مقدس ترین شهر شیعیان و آرمگاه امام اول به احتمال فراوان واکنش قهر آمیز و خشونت بار تهران را به همراه خواهد آورد. آیا این چیزی است که امریکا میخواهد؟ طبیعتا نه. چه حتی بوش با همه حماقت خویش باید به این مسیله واقف باشد که حمایت ایران از شیعیان - ونه مقتدا صدر - در روند طولانی نفوذ و قدرت مانور ایران در عراق را افزایش میدهد. علی رغم شکر خوری های شعلان ایران منافع استرتژیک وسیاسی فراوان در عراق دارد که باید برای حفظ آنها تمام تلاش خود را بکند. داستان حمله امریکا به ایران خودکشی سیاسی برای رهبران امریکایی است و نه بوش و نه کری هنوز آنقدر به یاس نرسیدند که دست به چنین حماقتی زنند. اسراییل هم بابت بمباردمان کردن ایران باید هزینه کلانی بدهد. هزان موشک شهاب ۳ با برد ۱۳۰۰ کیلومتر کافی است که جانی جنگی شارون را به تفکر ثانوی قبل از دستور حمله وادارد.
بنا بر این سردمداران ایران باید به حمایت جنبی از شیعیان و منافع دراز مدت خویش در عراق ادامه دهند. بدون این حمایت شیعیان دچار همان سر گذشت اسف بار اوایل دهه ۹۰ خواهند شد و ما حصل خونریزی بزرگ دیگری از همسایگان و بردران شیعه ما در عراق خواهد بود. در عین حال ایران باید به تلاش های دیپلماتیک خویش با لابی ایرانی در بغداد ادامه دهد تا بدینوسیله بتواند صلح پایداری را در منطقه حفظ کند. زیرا اگر سلف شعلان در حاکمیت عراق شکل بگیرد ما بار دیگر جنگی خونین را یا هسایه خاوری خود تجربه خواهیم کرد.
آقایانی که امید وارند دولت علاوی آزادی و دمکراسی را برای عراق به ارمغان آورد کافی است که دقت کنند که در هیچکدام از نزدیک به صد کشوری که به الطاف ایالات متحده مزین شد آزادی و دمکراسی حاکم نشده.
غمگین این است که هزینه این تجربه خونیین یانکی ها را شیعیان عراقی باید بپردازند.

Tuesday, August 10, 2004

اسرار قیصر در راه

گوزنها، قیصر، آواز قو، دختر ولگرد، زندان زنان ، مارمولک ... اینها حکایت سرد گمی شب های کرم و تنهای تابستان من است. به همه خواهم پرداخت. گوزنها با بار مردانه و جامه سنتی خویش و فضایی نو در رگ مرده سینمای متاثر از هالیوود آنسال ها و مارمولک که آشکار وپنهان آشتی با مذهب قهر را میآوازد. همه اینها در داستان فردا و پسان فردای من و حکایت سیر جادوویی در سینمای ایران پیش و پس از دیگرگونی ۵۷. همه این میسر شد بواسطه وجود این جادوگر دهر مجازی، دی سی پلوس پلوس. دوستان هم میهن در شمال اروپا چند هوب « برابر فارسی ندارد، چونان موقعیت جغرافیایی در کاف شو» ایرانی ساختند وما فیض بردیم. چه غریب دیار یست بلاد فرنگستان. تا شبی دیگر که اسرار قیصر هویدا کنم.