Thursday, January 27, 2005

تبلیغات سمت راست سردبیر خودم / ۲۷ ژانویه ۲۰۰۵

قمار، خانم بازی، قمار، خانم بازی، قمار،دآروهای گیاهی، کلک و سرشیره مالی، قمار، خانم بازی، پاسخ به پرسش های اعتقادی!

سنت کریم خانی

مي گويند : وقتي كريم خان زند بيمار شد ، طبيبي را حاضر ساختند . طبيب چون حال مريض را ديد ، دستور داد تا اسباب اماله را حاضر كنند . وكيل الرعايا كه مردي مستبد بود با خشونت پرسيد :
- كه بايد اماله شود ؟
طبيب ترسيد بگويد شما . گفت :
- مرا اماله كنند تا شما خوب شويد !
پس به ناچار طبيب بيچاره را به دستور خان زند اماله كردند و از حسن اتفاق كريم خان خوب شد .

مورخين بر اين نظر متفق اند كه از آن پس باب شد كه ، هرگاه وكيل الرعايائي در اين ملك به دردي مبتلا مي شود ، رعيت را اماله كنند ... و اين رسم تا به امروز همچنان پابرجاست !
از روزمبادآ

ساده اندیشی درراهکار های آینده، اسلام ستیزی و نژاد‌پرستی

جمهوری اسلامی بیش از هر زژیم سیاسی دیگری به رویگردانی جوانان از اسلام و نیز عرب ستیزی در این لایه یاری رسانیده. در میان تار‌نامه تویسان ایرانی گروه بزرگی از این دست را میتوان دید. این گروه اساسی ترین مشکل جامعه ایران را همزیستی آن با اسلام و اعتقاد مذهبی مردم میداند. یاس این گروه از جوانان ایرانی در درجه نخست واکنشی است به سیاست های نابخردانه سران جمهوری اسلامی و بخشا خشمی است از جنایاتی که در دهه ۶۰ و ابتدای ۷۰ توسط رهبران جمهوری صورت گرفت.


دانستن این پسزمینه، فهمیدن خشم و پرخاشجویی این گروه را ساده میکند. اما سادلوحی است که بپنداریم مشکلات گوناگون و فراوان جامعه ایرانی بیش از آن که به ایران و مردمش بستگی داشته باشد ثمره حمله تازیان از شیه جزیره عربی در ۱۴۰۰ سال پیش است. سادلوحی است که خود را آریایی بپنداریم و از نژاد پاگ گویه کنیم هنگام که ایرانی بودن دقیقا به معنای خلاف آن است.


ایرانی بودن بمعنای ترکیبی بودن از تمامی مردم و اقوامی است که در فلات ایران میزیند. واین همزیستی، بردباری و تلفیق در جغرافیای دنیا یگانه است. میتوان ترک بود و ایرانی، کرد بود و ایرانی، عرب بود و ایرانی، طبری بود وایرانی، بلوچ بود و ایرانی ...



این ویژگی بالیدن دارد. کسانی که به استفاده از نامی که دیگران بر ایران نهادند - بخوانید پرشین - تاکید میکنند، عملا حقانیت دیگر افوام را برای تعلق به این آب و خاک به پرسش میگذارند. آیا یک زنجانی پرشین است یا یک خراسانی یا یک تبریزی یا یک اصفهانی یا یک سیستانی یا خوزستانی یا...در میهن ما تنها بخش از ساکنین استان فارس را میتوان پرشین نام نهاد. دیگران همه ایرانی هستند.



ایران پس از پایان دوره شکوفایی خویش در پی هویتی نو میگردد. این هویت با تمجید و افسوس گذشته، یافت نشود. هویت ایرانی - چون جفرافیا و اقوام ایران - هویتی است ترکیبی با عناصری از مجموعه تاریخ، جغرافیا و مردم گونه گون آن. و باید پذیرفت به همان اندازه که زرتشتیان ومزدکیان فرهنگ ما رابارور کردند و متاثر به همان اندازه نیز مانویان و میتراییان و اسلامیان در آن نقش داشتند. با اسلامیان منظور اعراب نیست بلکه بیشتر ایرانیانی که اسلام آوردند و اسلام ایرانی را پای گذاشتند.



اسلام بمانند دیگر مذاهب نیازی است شخصی. در بیست و اندی سال اخیر اسلام تبدیل به پدیده ای عمومی شده است. توضیح گریز و بدگمانی و پرخاش را میتوان از همین دریافت. حال اگر دامنه این سوتفاهم به اقوام کشده شود و نژادپرستی و پان ایرانیسم با نظریه پرشین بلی، ایران نه، گسترش پیدا کند ما باید پیه تجزیه ایران را به تن ساییم.



پیشینه ایرانی همه اقوام ایرانی مشترک است. همزیستی مسالمت آمیزو تلفیق قومی. اساطیرمان مشترک است. و تارخ و جغرافیامان هم. بگذارید بجای تمایز ها از اشتراک ‌ها بگویم که جداسری مارا سودی نیست.

Wednesday, January 26, 2005

حمله به پايگاه‌های نظامی سپاه؟

يك سايت اينترنتی، شرح كاملی از جزئيات حمله نظامی به پايگاه‌های نظامی-اتمی ايران را منتشر كرده است. اين سند، ظاهرا توصيه‌های يك شورای دولتی در امريكا در مورد چگونگی حمله به ايران و امكانات آن است. اين كه چنین سند از كجا و با چه هدفی بيرون آمده و روی اينترنت قرارگرفته مشخص نيست. در اين سند كه بنظر جدی می‌رسد، اساس استدال اينست كه هر قدر در حمله به ايران تاخير شود مشكلات اين حمله بيشتر می‌شود. سند مدعی است كه در يك شب می‌شود تمام واحدهای سپاه پاسداران را كه به گفته آن در دزفول، تهران، اصفهان و خرم آباد مستقر هستند را با موشك‌های كروز نابود كرد. برای نابودی تاسيسات هسته‌ای پنج روز در نظر گرفته شده است.
از پیک نت

زن کمانچه کش مترو

از کار برمیگشتم. عصر بود. متل همیشه تند و تند در میان مترو و اتوبوس جابجا میشدم تا به خانه برسم. دیگران هم متل همیشه تند وتند به خانه میرفتند. هرکس از دیگری سبقت میگرفت تا به چند دقیقه اضافه در خانه یا جلوی تلویزیون برسدو من هم. در راهرو زیر زمین بین دو ایستگاه مترو ودر هیاهوی مردم، صدای آشنای کمانچه بگوشم خورد. چشمها را گرداندم. در گوشهای زنی میانسال نشته بود و کمانچه میکشد. جل الخالق. به آرامی از کنارش گذشتم. سرعت گام ها را کم کردم. ایستادم به فاصله چند متریش. جایی بی آنکه مزاحم شتاب گام‌های دیگران شوم. چشمانش را از من میدزدید. چشمان زن را نجستم. دانست ایرانیم. دانستم ایرانی است. غمگین نمیزد، شاد هم نبود. مکث کوتاهی بود و نگاهی دزدیده. اینبار نگاهش کردم وبا گام های محکم بطرفش رفتم. کیف بغلی را در جستجوی سکه های گشتم. سکه ها را در کمانچه دانش ریختم. نگاهی خندان نصیبم کرد و من با شتاب در میان مترو و اتوبوس جابجا شدم.

Thursday, January 13, 2005

سر گردنه و حکایت مرد یک چشم در مملکت کورها

تعرفه ماهيانه اينترنت پرسرعت كشور، ايلنا

ايلنا: تعرفه ماهيانه اينترنت پرسرعت ADSL در تهران و شهرستان ها اعلام شد.
تعرفه ماهيانه اينترنت پرسرعت در شهر تهران با كد PADSL-T1 تا PADSL-۲ با ترتيب سرعتي ارتباطي دريافت تا KBPS ۶۴ و ارسال تاKBPS ۳۲ دريافت تا KBPS ۱۲۸ و ارسال تا KBPS ،۳۲ دريافت تا KBPS ۱۲۸ و ارسال تا KBPS ،۳۲ دريافت تا KBPS ۲۵۶ و ارسال تا KBPS ،۶۴ دريافت تا KBPS ۲۵۶ و ارسال تا KBPS ۶۴ و در انتهاي دريافت تا KBPS ۵۱۲ و ارسال تا KBPS ۱۲۸ با محدوديت زماني نامحدود اعلام شد.
اين تعرفه ها با ترافيك ماهيانه۱GB ، ۵GB,3GB و ۸GB و انواعIP شامل DYNAMIC و STATIC به ترتيب هزينه ماهيانه اي بالغ بر ۵۰۰/۲۴۹ ، ۵۰۰/،۳۹۹ ۵۰۰/۵۴۹ ، ۵۰۰/۵۹۹ ، ۵۰/۸۹۹ و
۵۰۰/۴۹۹/۲ ريال است.
از گویا

Tuesday, January 11, 2005

روش تهيهء يك بطر وشنوسكا فرد اعلا در كوتاهترين زمان

مواد لازم :

الكل سفيد ۲۰۰ سی سی
آب البالو ۶۰۰ سی سی
عسل دو قاشق سوپ خوري
دارچين يك قاشق چاي خوري

طرز پخت :
مواد بالا را به هر ترتيبي كه دوست داشتيد در يك بطري تميز ريخته و بعد از بستن در آن ، خوب تكان تكان دهيد.

زمان پخت :
بطري را به مدت 4 ساعت در آفتاب داغ روي بلندترين لبهء پشت بام قرار دهيد ( بيشتر هم شد شد ) .


* موقع نوشيدن يه سلامتي هم به خاطر ما بگيد بدكي نيست . نوووووووووووووش !
از برای روز مبادا

Monday, January 10, 2005

يک گاف تاريخی

انتشار نامه " رشيدي مطلق! " که سرآغاز فصل تازه اي در تاريخ ايرانيان شده است

در اين روز در سال ۱۳۵۶ خورشيدي (ژانويه ۱۹۷۸ )در پي انتشار يک نامه اهانت آميز به يك مرجع مذهب شيعه به امضاي مستعار « احمد رشيدي مطلق» در روزنامه اطلاعات که از طريق مقامات مربوط به اين روزنامه تحميل شده بود حوزه هاي علميه در شهرهاي مختلف از جمله قم و مشهد دست به اعتراض زدند که اين اعتراض گسترش يافت و به تدريج به صورت يک قيام عمومي درآمد که تا ۲۱ بهمن ماه سال بعد لاينقطع ادامه يافت و به تغيير نظام حکومتي ايران انجاميد. تنظيم اين نامه و چگونگي تحميل آن به روزنامه اطلاعات جهت انتشار كه نقطه عطفي در تاريخ معاصر ايران و سرآغاز دوره اي تازه شده است و اين كه چه نيروهايي پشت آن قرار داشتند ، موضوعي است كه بايد در باره آن تحقيق بيشتري شود و بهتر است كه اين تحقيق پيش از آن كه عوامل اين ماجرا فوت شوند صورت گيرد.
از تاریخ روزانه ایران

مزید بر علت

روزشمار پرونده‌ی سایت‌های اینترنتی
آقایان! بازی هنوز تمام نشده است
تهديد به مرگ روزنامه نگاران پس از شهادت آنان در جلسه هيأت نظارت بر قانون اساسی
آنقدر گفته‌اند پرونده‌ی وبلاگ‌نویسان
اعتراض به احضار دوباره روزنت نگاران و وبلاگ نويسان
قوه قضائيه پرشن بلاگ و اورکات را مسدود کرده

نامه سرگشاده به مرتضوی

آقای مرتضوی دادستان تهران
اقارير اخير آقايان روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيات نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن و آن هم به شکل سربسته از طريق مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهنده تخلف آشکار شما و ارگان زيرمجموعه شما در برخورد با متهمين بود. از آنجايی که اينگونه برخورد ها در زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه آنها به قصد گرفتن اعترافات دروغين در مجموعه دادستانی سابقه ديرين دارد و اين کار مخالف اصول مصرح در قانون اساسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر هست لذا ازديدگاه ما شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.

آقای مرتضوی! شما بارها تبحر خود را در تهديد افراد به بازداشت و شکنجه واعدام به قصد اعتراف گيری از آنها يا وادار نمودنشان به سکوت اثبات کرده ايد. با کمال تاسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان،فرشته قاضی و سيد محمدعلی ابطحی است.

آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از اصول دارای عقايد و آرای متفاوتی هستيم ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت انسان هاست همه هم رای و هم صدا بپا می خيزيم و سکوت نخواهيم کرد.

آقای مرتضوی! می دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان به خوبی آگاهيد که اگر جز اين بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی سابقه آن نبوديم. پس به شما هشدار می دهيم که در صورت هر گونه تعرض به روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان، فرشته قاضی، سيد محمدعلی ابطحی و يا خانواده های شان، در يک اقدام هماهنگ وگسترده اعمال کاملا غيرقانونى و مستبدانه شما را با روش های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.
برگرفته از خورشید خانم

Friday, January 07, 2005

آن خشت بود که پر توان زد

مصاحبه سیروس علی نزاد باابراهیم گلستان از مواردکمیاب در اینترنت است. ابراهیم گلستان با «جوی و دیوار وتشنه» «اسرار گنج دره جنی» و «مد مه» در ادبیات و با‌«یک آنش»،«خشت و آینه»و «موج ومرجان وخارا» در سینما و با تربیت نیمه اشرافی آزاده‌ش در میان روشنفکران دهه ۳۰ و ۴۰ ایران نقش و تاثیری بزرگ داشت. شاهرخ، لیلی و کاوه نیز به ادامه این روش پرداختند اما در دیگر زمینه ها، تا مرگ کاوه. ابراهیم گلستان اکنون ۸۳ ساله است و تعداد گفتگو هایش با دیگر نویسندگان و گزارشگران فروان نیست. اما با علی نژاد گپی دارد که علی رغم لحن خان منشانه‌اش صمیمی است. و برای کنجکاوانی نظیر من پاسخ ‌های فراوانی به شایعات میدهد. رابطه گلستان با فروغ فرخزاد اما همچنان در مه شایعات گرفتار است. در این زمینه نه پرسشی میشود. - یا اگر میشود در گفتگو چاپ نمیشود - و نه حرفی.

Wednesday, January 05, 2005

جنین در جوی خیابان ولیعصر

سرد است كوچولو ، مي دانم . اما اگر حتي چند ماه ديگر هم شناور ميماندي در آن محيط بسته و گرم ، باز هم مجبور بودي پا بگذاري به شهري كه حتي وسط چله تابستانش هم سيلي مي خوري هر لحظه و هر روز از سرماي آدمهايش ... ترسيده اي ؟
ادامه

فروغ ۷۰ ساله شد

"توی زمانی داريم زندگی ميکنيم که تمام مفاهيم و
مقياسها دارند معنی خودشان را از دست ميدهند و
دارند ــ نميخواهم بگويم بی ارزش ــ در حال متزلزل
شدن هستند ... دنيای بيرون آنقدر وارونه است که
نميخواهم باورش کنم ."
بشنوید فتح باغ را از زیباترین سروده های فروغ و ترانه شیدایی من.

درخشان در پی هیاهوست

توضیح:
"هم الان در تارنوشت درخشان خوندم که گویی یاداشت رو خودش در وبلاگ ها نگذاشته بوده و کار دیگرانه. در هر صورت تغیر اساسی در دیدگاه من نمی دهد. اما من بابت بخش اول نوشته -مربوط به کامنت نوشتن حسین- در صورتی که درخشان درست بگه پوزش میخوام اما ترجیحا تا روشن شدن اصل مطلب پاکش نمیکنم."


حسین درخشان اینبار از شگرد دیگرگونه ای استفاده کرد. در میان اورپاییان مثلی رایج است: «اگر محمد سوی کوه نرود، کوه خویش به محمد رساند.» معنای مثل روشن است و بعضا مصداق کردار حسین درخشان. دوروز پیش در پنجره نظر خواهی سیاحت نامه پیامی یا نوشته ای از ایشان دریافت کردم. بار نخست نصایح پدرانه بود در سال ۲۰۰۲ اینبار اما دعوت به جنجال بود.دانستم که او اینبار برای اینکه محبوبیت گذشته را باز یابد دست به شگردی نو زده و همه بلاگ نویسان قدیمی را به الطاف خویش مرحمت نموده. متن فارسی را اینجا ببینید. پاسخ به این نوشته در چاه ایشان افتادن است و من به این واقف. اما بی پاسخ گذاشتنش را هم نمی توانم.
آقای درخشان در مرکز ثقل بودن زمین را میپسندد. این ثقل اما به مرکز هیچ ارتباطی ندارد. تنها محک زمین ثقل در زیر پای آقای درخشان بودن است. حرف وی از جهاتی درست است. اما تلقی او از اینکه او تنها کسی است که دراین معنا فکر کرده کودکانه است وتلاشی برای شنیداریافتن. مانند روزنامه های عصر اورپا. و طبعا پر از اشتباه تاریخی و جغرافیایی. بگذارید به چند نمونه اشاره کنم:


۱.چرا ما تنها کشور منطقه هستيم که اصولا موجوديت اسراييل هم قبول نداريم؟ نادرست است در منطقه نه سوریه و نه عربستان سویدی و نه عراق هیچکدام موجودیت اسراییل را نپذیرفتند.

۲. چرا در ايران حرف زدن يا نوشتن درباره‌ی اسراييل بزرگترين تابو است و بدون شک باعث دردسر نويسنده يا گوينده خواهد شد؟ نادرست است. ایران پس از اسراییل بالاترین جمعیت یهودی متمرکز را دارد با بیش از ۲۵۰۰۰ کلیمی. همه آنها درباره اسراییل حرف میزنند. رادیو ایران کانالی به عبری دارد که در آن گویندگان بدون دردسر از واژه اسراییل استفاده میکنند.

۳. واقعيت اين است که ايران تنها کشور مسلمان غير عرب يا لااقل غير سنی‌مذهب منطقه‌است و دوام آوردن بين اين همه کشور ثروتمند عرب و سنی‌مذهب که اصولا ايران را دشمن و دست‌کم غيرخودی می‌دانند، به تنهايی کار خيلی دشواری است. ايران در زمان شاه با وجود آن ارتش قوی هنوز هم بر سر مسايل ارضی با کشورهای عرب همسايه اختلاف داشت. الان هم که می‌بينيد بخاطر اينکه بتواند آن سه جزيره خليج فارس را از چنگ اعراب منطقه حفظ کند، مجبور شده تقاضای عضويت در ميان کشورهای عرب بکند. اما اگر کمی عاقلانه و دورانديشانه فکر کنيم، می‌بينيم که هيچ چيز بجز دوستی نزديک ايران و اسرايیل که هر دو دشمنان بالقوه‌ی مشترکی به‌نام اعراب دارند، نمی‌ةواند تعادل قدرت را در اين منطقه برقرار کند. اين کاری است که ترکيه در اين چند سال انجام داده است و سودش را هم کم‌کم دارد می‌بيند. نادرست است. در منطقه حداقل یک کشور شیعی دیگر وجود دارد بنام سوریه و به حدس نزدیک به یقین کشور سوم دیگری هم بنام عراق شیعی خواهد شد. مزید بر اینکه اعراب دشمن بالقوه ایران نیستند.افغانستان، پاکستان و بنگلادش هم اساسانه نه عرب هستند و نه وهابی. وبا این توضیح که صرف تکلم به عربی نه مصر را عرب میکند نه سودان را نه سوریه را نه الجزایر را و نه حتی عراق را. سیاست ایران در منطقه نباید بر حسب ستون های تخت جمشید برنامه ریزی شود بلکه اساس باید تکیه کند بر صلحی پایدار با همسایگان برای ثبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی. چنان که خود درخشان اشاره میکند سیاست پان ایرانیسم شاه نیز نتوانست ثبات را در منطقه دایمی کند. احترام متقابل و بندهای اقتصادی و اجتماعی بهترین راه چار است. فراموش نباید کرد که بسیاری از اقوام ایرانی بند های نزدیک با هسایگان ایران دارند. اگر چاره را در رابطه با اسراییل و سیاست چماق بجوییم فردا در برابر بحران کردستان ایران حتما رابطه دوستانه وتسلیحاتی با ترکیه را تجویز میکنیم و در برابر بحران آینده آذربایجان اتحاد با ارمنستان را راه چاره. که طبعا هر سه نادرست است.ایرانی ستیزی را عرب ستیزی چاره نیست.

در زمینه سودآوری ترکیه همین بس که۱۲ کودتا در ۸۰ سال اخیر تاریخ ترکیه را ورق زده است. شاشیدن بدون تصویر آتاترک در بالای شاشخانه ممنوع است و تاریخ و ادبیات ۱۵۰۰ ساله ترکیه دیگر برای غالب ترک ها مانند هیروگلیف است و نتوانند حتی تاریخ خویش خوانند.از سمبل آخرین امپراثوری شرق به پیشخوان اورپا مبدل شدن سود ترکیه بود در این وادی.


به همین بسنده کنم که وقت تنگ است. بلند پروازی های حسین درخشان فارغ از این است که در ایران هستند دولتمردانی که به ایران میآندیشند. فارغ از این است که رابطه قدیمی کلیمیان و ایرانیان در بستری نو جاری شده است و ادامه خواهد یافت. او که از پدیده امریکایی think tank میگوید آنقدر شیفته کشف خویش است که آنرا ابداع خویش میپندارد. اقامت چند ساله ایشان در شمال ینگه دنیا - بخوانید کانادا- امر را بر وی مشبه کرده که ما باید« از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم.» تا به منزلگه حیات برسیم. و ماتحت شریفشان گویی هوس صندلی های چرمی عمارت میدان بهارستان راکرده. غریب هم نیست که روزی هم به این موهبت نایل آیند. وشاید در لابی اسراییل پارلمان ایران نیز سمتی کسب کنند. اما پیش از حرف زدن از مفاهیم دمکراسی لطفا کمی از آن think tank تانرا با چند قطره دمکراسی صدقه سر صبحانه کنید که هفتاد درد را شفا میدهد.
الحقر، میرزامیر

Monday, January 03, 2005

سالی نو، بی بهار اما

نه بهاری و نه ارغوانی، جز ارغوران فوار های آتش. سالی نو اما در میانسالی بی شوق دیگر نو سالها در خرده سالی. نویی این سالها نه بویی توتی دارد و نه وسوسه اسکناس تا نخورده. نویی این سالها با بوی شکو فه بیگانه است. حال این چند نویی سال را برهان است یا افسردگی میانسالی را؟ پاسخ برایم نآشناست. هرچه هست نه نوروز نو است ونه نویل. امسال هم که مزید بر علت بود ارمغان نوسالی در خاور دور. مرگ مهربانترین مردم ها و خشم دریا ها به گویه تازیک ها دریا لرزه.
ما را مرگ سرور نیست. لیک این تهی بی پایان را ما را رهایی نیست.
من نه از نهایت شب و از نهایت تاریکی میگویم. من نور و شقایق را خوش دارم. دیر گاهی است اما که خانه ام ابری است. و چون همیشه یکسره روی زمین ابری است با آن. حضور اما در این صفحات مجازی نه برای دوستداری دیگران است و نه برای دشمنی با دیگران. بودن اینجا شاید گذری است از تیرگی به روشنایی. شاید بهانه ای است برایم تا از گفتن به شنیدن رسم. شاید تجربه ای است که عشق را به روزمره عادت دهد. شاید برای خودنمایی و شاید برای ننماییدن خویش است. شاید برای حرف گنده زدن. شاید برای حرف نزدن و بجایش از سیاست گفتن. شاید برای این است که دیگران را مچل کنی. شاید برای این که شنونده یابی و از خود خرسند شوی. شاید به بی پناهی مربوط است و شاید مالیخولیایی است که از دست دادن خرطوم را نتیجه است. هر چه است مفری است.
نه برای دیگران مینویسم و نه برای خود. از خود مینویسم و از دیگران هم. اما برای دیگران. به گویه شیخنا و مولانا: « جوانمردا این شعر ها را چون آینه دان. چه آینه از خود نقش ندارد.»
برایم این آینه ها نقش دار. شما اما چه دانید از نقش من در آینه خویش. شما اما جز نقش خویش در آینه نبینید و جز آن نیز نخواهید.
در اشعار هم میهنان از بلور و نور گویند و در عاداتشان سنگ و خارا نمایند و این قوم با همه مهربانی به غم افزایند و ما را گریز از این قوم نیست و نشاطی نیز هم.
نه بهاری خنده زد ونه ارغوانی شگفتد. در حیرت این بودن بی ارغوان هم هنوز باشم. نه به انتظار پیامبری و قهرمانی نه تلاشی برای شدن پیامبری و قهرمانی. گاها اما دلم از این قوم به حج رفته و معشوق ندیده بس مکدر است چون آیینه ای زنگار نخورده. هیچ کس حرف دل نزند.
تنگدستی مارا محک نیست که آن را در بازار زرگران جا نهادیم.
دلم گرفته از این شیو ه های شدادی.