بهار نیآمد
امروز هوا ۱۰ درجه زیر صفر بود. برف و یخ هنوز فرمانروای طبیعت زیبا و خشن شمال است.شاملو بیصله میخواند ومن از نسب خویش بینصیب. بهاری که نیآمد و نوروزی که بر درگاه پنجره ماسیده، با سبزه بیطراوتش و ماهی بیجانش. ودلی که این بیجانی و بیطراوتی را با عشق روز نو تاب میآورد و غمی تاریخی بر تاریخی که جز از برداشتن سنت خویش بی دار و دود نمیخواست.
عساكر دستور يافتند هر جا فارسي ديدند که شال نو بر شانه انداخته يا كودكان رانقل و كشمش ميدهد و سكهاي به تهنيت عيد، يا اگر از پس روزني سيني ديدند كه سبزه گندم و جو و ذرت از آن سر بركرده، يا عطر سنبل در كوچهاي مستشان كرد و يا بر بامها ديدند بنفشه كاشتهاند به هوش باشندكه اينها از آثار نوروز گبران است پس وقت ضايع نكرده جامههاي نو بدرند، كودكان را تازيانه زنند، گلها را لگدكوب كنند، سبزههارا به جوي ريزند. كه اين مردم را اگر مجال دهند تا نوروز و عيد آتش ـ چهارشنبه سوری ـ كه مظهر پرستش آتش از سوي گبران است، و سده و ديگر رسوم گبران را برپا دارند زودباشد كه به عهد اجدادي برگردند و كفر از سر گيرند. درنگ نبايد كرد. مجالشان نشايد داد كه اينها به جادوي آتش و سنبل و شكرپاره ميخواهند فرزندان خود را بار ديگر به ضلال ـ گمراهي ـ بكشند
برگرفته از تارنمای نوری زاده
بهار نیآمد، دل من هم شاد نشد. گویی اما جوانههای گندم در تاریکخانه دل راهی به آفتاب یافتهاند.