Thursday, April 21, 2005

گل بود به سبزه نیز اراسته شد

حکایت کار و پیشه در ممالک محروسه هم شنیدنی است. پسر نجار میشود نجار و بچه مکانیک، مکانیکی را گزینه اشتعال میکند. حال حکایت پسر شجریان و آوازخوانیش. آقای شجریان که تا بحال عرصه درخشان موسیقی ایرانی رو به یه ده‌هزار ترانه عرفانی و سنتی و انقلابی و سیاسی و عشقی-دیگه باقیش با خودتون- مزین کرده. از قرار اما بازم رضایت نمیده و میخواد که طریق کمال رو به فرزند کبیر مذکر خویش بنمایاند. حالا پسره صداش مث باباش و رنگ و ریتمش هم با موسیقی باباش مث -زبونم لال که چیز بدی نگم- دونیمه سیبه. یکی نیست بگه آخه بچه بیکاری یا بهش برسونه که « گذشت آنزمانی که آنسان گذشت» یا از گنجینه فخیر ضرب‌المثل‌های وزین ایرانی بگه که «یکی بر شاخ بود و بن میبرید». حالا که کسی پیدا نشد که اینحرف‌ها رو به این بچه حالی بکنه من دیگه محض تعارف هم که شده مجبور شدم که آلبوم شوق دوست رو گوش کنم. که روم به دیوار به لعنت خدا هم نمی‌ارزید. شما گوش نکنید که حاصلی جز پشیمانی ندارد. و جان کلام اینکه یه شجریان برای ۵۰۰ سال آینده ایران و موسیقی ایرانی بسه، به اندازه کافی تخم مرغ دوزرده تو این ۲۵ سال کذشته شده. بد نیست کمی هم آب‌زرشک صرف کنید برای رفع جهاز‌هاضمه.

Wednesday, April 20, 2005

یه کاتولیک خوب، یه کاتولیک اورپاییه

پاپ مرد. علی‌رغم نظریات پسگرای ژان پاول دوم از او به عنوان منادی صلح و برابری یادشد. بزرگترین تشیع جنازه مذهبی مسیح یادآور این بود که پدیده مذهب هنوز بردی فراوان در جماعت اورپایی دارد. یا این شاید پاسخی است به اسلام رادیکال.
پس از مرگ ژان پاول دوم بسیاری ادعا میکردند که جانشین پاپ مسیحی بعد از ۲۸ سال یک اسقف افریقایی یا یک اسقف امریکای جنوبی است. دیروز وقتی که دود سفید از دودکش تالار سیستین برخاست روشن شد که داستان از دست دیگری است. پاپ جدید «پوسف راتسیگر»Joseph Ratzinger آلمانی از آب در آمد. نوعی پذیرش دیگر بار آلمان به اغوش اورپای روحانی پس از جنگ دوم. گونه‌ای بخشیدن آلمان در تمامی زمینه‌ها. اسراییل در جا به این انتخاب اعتراض کرد و با یاداوری گذشته دور یوسف راتسیگر در دوره نوجوانی و عضویت در «جوانان هیتلر Hitler jungen» نگرانی خود را از این انتخاب ادا کرد.
انتخاب راتسیگر گامی دیگر برای برقراری نظم نو اورپایی است. در این دیگرگونی جمهوری فدرال آلمان جای پای خویش در اروپای نو را سفت‌تر و قدرت خویش را نمایانتر میکند. نمایشی دیگر برای تحلیل رفتن نفوذ پادوی امریکا در اورپا-بخوانید انگلیس- و پذیرشی از طرف دشمنان قدیمی و دوستان نو-بخوانید فرانسه- است. در این بین کسی روسوم قرون وسطایی کلیسای کاتولیک را مورد پرسش نداده است. دود سیاه و سفید و تصمیم‌های پشت درهای بسته. چنانکه پیداست انسان دوره روشنگری، اورپا را ترک گفته.و ولتر و رسو در گور بر خود نفرین میکنند. اجازه دهید به کوتاهی به جریان انتخاب پاپ نو اشاره‌ای کنم.



پاپ چونان ولایت فقیه رابطه مستقیم با باریتعالی دارد.و لقبش را میتوان ترجمه کرد«سر اسقف کبیر» Supreme Pontiff با این تفاوت که اسم باریتعالی پاپ یک از سه گانه‌ای نشانه خدا در مسیحت است بنام «روح مقدس». وقتی پاپی میمیرد،تمامی کاردینال‌های واتیکان از سراسر جهان راهی رم میشوند-بلی همه راه‌ها در فرنگ به رم ختم میشود و نه به قم- و پس از مراحم ترحیم مفصل و دعاخوانی فروان در کلیسای پترس مقدس -چرا پترس را در فارسی با طا مینویسند؟- در تالاری که دیوارهای آن به نقاشی های میکل آنجلو مزین Sistine Chapel است مینشینند. درها را میبندند. اصطلاح «کونکلاو» Conclave در اینرابطه لاتین است و معنای« با کلید قفل کردن» میدهد. و در دنیای نو امروز حتی با وسایل الکترونیکی جلوی هر نوع شنودی را نیز میگیرند. و انتخاب پاپ جدید را شروع میکنند. بی‌شباهت به مجلس خبره‌گان رهبری نیست. اینان هم رای میگیرند و هم به انتظار روح‌القدش مینشنند تا پاپ نو را انتخاب کند. اینهم ‌شباهتی فراوان به خواب دیدن امام دوازدهم بوسیله برخی حضرات در ایران دارد. در صورت عدم حضور روح‌القدس رای‌گیری میشود. برای انتخاب رهبر جدید. توجه داشته باشید که پاپ در لاتین به معنای پدر است و پاپ کاتولیک پدر معنوی کاتولیک‌های جهان است. اینهم ‌شباهتی دارد به ولایت یا قیم و شفیع بودن در فرهنگ شیعه. اگر در این انتخاب به نتیجه رسیدند و دوسوم آرا به سود یک رهبر یا پدر معنوی کسب شد رای هارا گرفته و برگه‌های رای را که به کلفتی کارتون ۱۸۰ گرمی است و تقریبا نصف یک صفحه آچهار است در شومینه سالن میآندازند و با یک عنصر شیمیایی ترکیب میکنند که دود را رنگ میدهد. سیاه به معنی عدم حضور روح‌القدس و وجود دوسوم آرا است و سفید به معنای حضور روح‌القدس و تحقق اکثریت است. مجموعه کاردینال‌ها آنقدر در تالار سیستین میمانند تا روح‌القدس ظهور کند. پروسه گاها طولانی و خسته کننده است. و سنت‌ها قرون وسطایی. پس از به نتیجه رسیدن «کونکلاو» کسی بیرون میآد و میگوید: برداران و خواهران ما صاحب یک پدر روحانی جدید شدیم.

Annuntio vobis gaudium magnum, habemus Papam.
به مردمی که در روبروی کلیسای پترس مقدس گرد آمدهاند. و نهایتا پدر معنوی نو خطبه‌ای برای مردم میخواند. راتسیگر خطبه خود راپس از فروتنی فراوان در برابر خدای خود چنین به پایان برد:
برادران و خواهران، با اعتقاد و شادمانی از رستاخیز مسیح و با اعتقاد به عنایات الهی ما میتوانیم به پیش رویم. باریتعالی ما را یاری خواهد رساند و مادر مقدس مریم مارا همراه خواهد بود.

بلی این حرف‌ها در قلب اورپا و برای یکصد هزار نفر که به میدان روبروی کلیسای سن پترس گرد آمده بودند بیان شد و تمامی خبرگذاری‌های دنیای غرب آن را به سراسر جهان رساندند.

پس از مرگ ژان پاول دوم بنظر میرسد که واتیکان میخواهد راه وی را به گونه‌ای دنبال کند اما نه شاید به گونه‌ای جدی. راتسیگر علی رغم اینکه از نزدیکان ژان پاول دوم بود اما طی تاریخ کلیسای کاتولیک پیرترین پاپ با ۷۸ سالی که از عمرش سپری شده محسوب میشود. او نام «بندیکتوس شانزدهم» را برای خود برگزیده. نام لاتین است و معنای آمرزش میدهد. پرسش اینجاست که خدای واتیکان چه کسی را مورد امرزش قرار خواهد داد. و آیا بختی برای بیچاره‌گان نآمرزیده آفریقا و امریکای لاتین برای آمرزش وجود دارد یا نه.

Wednesday, April 13, 2005

مث اسب مجار، کار، کار، کار

با سردرد و ته مونده سرما‌خوردگی از خواب بیدار شدم. یه قهوه خوردم. پریدم تو دوش. بتندی لباس پوشیدم. دویدم طرف کار. پنج ساعت کار کردم. بعدش یه جلسه و یه دیدار بود. با عجله رفتم سراغ ماشین. روندم و چرخ‌های تابستونی رو از گاراژ برداشتم. گازیدم تا تعمیرگاه. ماشین رو گداشتم برای سرویس. خرد و خمیر رفتم کودکستان، دخترم رو برداشتم، رفتم خرید، اومدم غذا پختم، زنم اومد از سر کارش، غذا خوردیم. تارا رو رو بردم شنا، یکساعت و نیم بعدش خونه بودیم. زنم از خستگی با دخترم خوابش برده بود. یه دست منچ بازی کردم با اون یکی. خوابوندمش. زفتم ظرفها زو شستم. خونه رو کمی مرتب کردم. در این بین نامه های اداری رو خوندم. یه جواب نوشتم. کامپیوتر رو روشن کردم و به چند تا میل پاسخ دادم. یه کاست دی وی دی زو تدوین کردم. سه تا عکس آبلود کردم. برنامه فردا رو چیدم. یه تیکه از یه فیلم سینمایی با رابرت ردفورد رو دیدم. یه قهوه خوردم. دو تا تلفن داخلی زدم، یکی به ایران. چند تا سایت خبری خوندم. و به این فکر کردم که امروز تو میرزا چی بنویسم. چیزی به ذهنم نرسید. این خرده الماس ها رو تحریر کردم. الان هم دیگه وقت خوابه. شبتون خوش.

Tuesday, April 12, 2005

مرجانه سترآبی

از هر دری

اول اینجا رو ببینید. رزمایش پیروان ولایت ۱ ۲ ۳
این لینک‌ها از طریق یه دوست خوب بدستم رسید و اول فکر کردم که متعلق به جنگ ایران و عراقه. بعد تازه دوزاریم افتاد که نبر با دشمن فرضی -بخوانید امریکا- است.
دوم اسماعیل نواب صفا هم به گروه رفتگان پیوست. اگه نمی‌شناسیدش به اسم، حتما ترانه زیبای نیلوفر رو شنیدید. حالا یا با اجرای پوران یا با اجرای دیگری. ترانه‌سرای اینکار و برخی از ترانه‌های ماندنی قدیمی آیرانی ایشون بود.
سوم، حالا که تو بحث مرگ هستیم. شاهرخ مسکوب هم به دیار باقی شتافت. اگه نمی‌شناسیدش که هیچ اما اگه یادتون باشه بساری از اجرا‌های کارهای کلاسیک یونانی، منجمله «پرومته در زنجیر» از روی ترجمه کارهای مسکوب بود.
چهارم اینکه جفت کتابهای مرجانه بختیاری و کمدی کتاب مرجانه ستراپی خوندنی و خندیدنیه.

مرجانه بختیاری

Monday, April 11, 2005

چر الکی پینگ میکنی؟

چنانکه میبینید یه چند روزی من مشغول تغیر میرزا بودم. به همین علت هم چندین بار هی تمپلیت رو آپت‌لود «فارسی شکر است» کردم. از قرار آشنایانی که براشون پینگ مهمه شاکی شدن و پیام دادن که: چرا الکی همش پینگ میکنی. این حقیر هم با شرمندگی میخواهد بدینوسیله اعلام کند که: بزرگوران من را بابت الکی پینگ کردن ببخشید که شان پینگ را درنیافته بودم و زین پس پیشانی خرد خویش بر بارگاه پینگ بر خاک فرود آورم و تا مدتی از پینگ کردن بیهوده خذر خواهم کرد. شما بر بزرگواری خویش ببخشایید.