سي بيست نهاده بر سر سرو
در قرن هشتم در شعر فارسي بدعتي گذاشتند كه مخصوصاً در قرن نهم به اوج كمال خود رسيد و آن معماساختن بود. دامنه اين كار به جايي كشيد كه در قرن نهم عده بسياري از شعرايي داشته ايم كه به جز معما چيز ديگري نگفته اند و دامنه اينكار وسعت عجيبي پيدا كرد و كتابهاي متعددي در حل معما نوشته شد. معمولشان اين بود اشعاري مي گفتند كه كسي بايد پس از تفكر بسيار و فشار زياد بر مغز خود مثلاً نام كسي را ازآن بيرون بياورد. ساده ترين شاهد از اين گونه اشعار، شعر شاعري است كه گفته است:
نام بت من اگر بخواهي
سيبيست نهاده بر سر سرو
معني ظاهري اين شعر اين است كه يك سيب را بر سردرخت سرو گذاشته اند. اما سيبيست را بايد سي بيست بخوانيد. يعني سي بار عدد بيست(يا ۶۰۰=۳۰×۲۰) كه در حساب ابجد و حساب جمل مطابق با حرف خ است و خ را كه بر سر سرو بنويسيد، مي شود خسرو و نام خسرو از اين شعر بيرون مي آيد. اين هم خود نوع ديگري از هنر براي هنر است. من كه اين هنرمنديها را نمي پسندم. نمي دانم عقيده شما خواننده عزيز در اين زمينه چيست؟ آيا نبايد تفاوتي در ميان حل يك معادله جبر و مقابله با يك اثر هنري باشد؟
برگرفته از: به روايت سعيد نفيسي خاطرات سياسي، ادبي، جواني
Thursday, March 13, 2003
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment