پزشك از همه چيز بيشتر است
روزي ناصرالدين شاه از اعتمادالسلطنه وزير انطباعات پرسيد: در مملكت چه چيز از همه چيزبيشتر است. اعتمادالسلطنه بي درنگ گفت: قربان، پزشك! ناصرالدين شاه تعجب كرد و گفت: دليل اين سخن چيست؟ اعتماد السلطنه گفت: جوابش را بعداً به عرض مي رسانم.
يك هفته بعد دستمالي زير چانه اش بست و دو سر آن را روي سرش گره زد و چنان نمود كه دندانش درد مي كند. با همان حالت پيش شاه آمد.
شاه پرسيد: چه شده است؟ گفت: دندانم پيله كرده است. فوراً يكي از درباريان گفت: شلغم جوشيده روي جايگاه پيله كرده بگذاريد! ديگري گفت: هليله بادام علاج اين درد است! حاصل آن كه هركس فراخور دانش خود چيزي تجويز مي كرد.
اعتمادالسلطنه به آرامي گره دستمال را باز كرد و خطاب به شاه گفت: قربان! دندان من درد نمي كند. تنها خواستم عرضي كه يك هفته پيش كردم تأييد شود كه درمملكت پزشك ازهمه چيز بيشتر است!
خواندنيهاي ادب فارسي ـ اصغر طبي ـ ص ۳۰۵
Thursday, March 13, 2003
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment