Tuesday, March 30, 2004

ونیز، زمستان ۲۰۰۴
روز ششم
ساعث ۹ از خواب پاشدم. بچه ها همراه مادرشون میخواستن برن بیرون یه قدمی بزنن. گفتم که کمی دیرتر بهشون ملحق میشم. نشستم تو آشپزخونه سیگاری کشیدم. من تو همه سفرها سیگار میکشم.
هوا همچنان سرده. برای اولین بار تو دهه اخیر تو ونیز برف اومده! اونم از شانس ما. سرو صدای کارنوال کمی خواببیده. ایتالیایی ها هیچکدومشون معنای خونه گرم رو نمیدونن. آپارتمان تازه ای رو هم که مااجاره کردیم علی رغم راحتیش، سرده. انرژی هم اینجا گرونه.
بیرون بعد از برف دیروز هنوز بارون میباره. هوا ابری و سرده. من تو آشپزخونه نشستم و قابلمه بزرگی رو با آب میجوشونم که آشپزخونه رو گرم کنم. زنگ در رو زدن. بگمانم بچه ها اومدن.
ونیزی ها بی شباهت به ما نیستند، خونگرم، خوشبرخورد، موسیاه و کمی پدرسوخته.
همه چیز بگونه ای سرسام آور تو ایتالیا گرون شده. پیشتر (۱۹۸۵) میشد با حوالی پنج دلار یه پیتزای خوب و یه لیوان شراب خورد. همون پیتزا الان ۱۲ دلاره و شرلب رو باید دیگه حداقل نیم بطر خرید که اونم بین ۱۰ تا ۱۵ دلاره. حدوداً ۱۰ تا ۱۳ یورو. دلیل اصلی این گرونی تغیر واحد پول از لیره به یور است. همه ایتالیلیی ها هم از این گرونی شاکیند. از سوی دیگه درآمدشون هم افزایش پیدا کرده.

رای ۱ و ۲و۳. آموزشی، خبر، کوفت، زهر مار... اینجا نزدیک به ۵۰ تا کانال زمین پخش تلویزیونی است و حوالی ۴۰۰ تا ۵۰۰ تا کانال ماهواره ای. تقریباً مجری همه برنامه ها زنهای سکسی بلوند هستند و مردای سیاه مو. زنها با میل دگمه جلوی سینه رو باز گذاشتن تا بیننده ها کمی محظوظ بشن. غریبه در کشوری که بزرگترین حزب چپ دنیا رو داره فمنیسم اینقدر عقب مونده. جالب اینجاست که جام جم ایران (هم یک وهم دو) وسه تا دیگه کانال آشغالی که از ایران پخش میشه هم میشه اینجا دید. من شب ها تو رمانیک ترین شهر دنیا میشینم و برنامه های جمهوری اسلامی رو تماشا میکنم. وقتی میرزا سفر بره سفرش هم مانند خودش غریب میشه.

No comments: