ايشون هيشه در بحرانها سکوت می کنند. آيا ايشون بوق تشريف دارند يا رياست جمهوری؟
Thursday, November 28, 2002
Wednesday, November 27, 2002
راديو آزادی در تايخ ۲ دسامبر به کار خود پايان می دهد. رآديو آزادی که طی ۴ ساله گذشته عملا نقش حرفه اي ترين راديو ايرانی را داشت طی ۴سال فعاليتش تبديل به راديويي محقق و بيطرف با شنوندگان بسياری در خارج از کشور و ايران شد. بسياری از شنوندگان اين راديو را کسانی تشکيل می دادند که از طر يق تار نمای اين راديو شنونده آن بودند. آرشيو ۳ساله اين راديو بروی اينترنت بدون ترديد بزرگترين با نک صوتی ايرانی بروی شبکه اينترنت می باشدکه به رايگان در دسترس همگان می باشد. راديو آزادی علی رغم حمايت مالی RFL/RL توانست که بيطرفی سياسی خود حفظ کند. ايرج گريين که از خبرنگاران باسابقه راديو شکبه ۲ ايران درعصر پهلوی بودو مصاحبه راديويی او با فروغ فرخزاد به تاريخ راديوی ايران پيوسته، سردبيری راديو آزادی را بر عهده داشت. وی درمتنی که برای اطلاع در تارنمای راديو آزادی گذاشته چنين نوشته:
« من خود همراه با همه کارکنان و برنامه سازان و خبرگزاران راديوآزادى، با سرافرازى اين دوران از کار حرفه اى خود را به پايان مى رسانم. همت و کوشش و پشتکار همين برنامه سازان و خبرنگاران راديوآزادى در پراگ، پايتخت جمهورى چک، و برخى ديگر از پايتخت ها و شهرهاى مهم جهان بود که در مدتى کوتاه، اين راديو را به يک وسيله مهم اطلاع رسانى و يک ابزار موثر نشر گزارش هاى موثق در باره رويدادهاى ايران تبديل کرد، فرصتى براى بحثها، اظهارنظرها و تحليلهاى مفيد راديوئى فراهم ساخت و براى راديوآزادى اعتبار آفريد و اعتماد شنوندگان آن را در سراسر جهان و به ويژه در ايران به خود جلب کرد. »
او همچنان اشاره می کند:
«بخش فارسى راديواروپاى آزاد، راديوآزادى، در چارچوب هدفهاى تعيين شده و خط مشى سازمانى که بخشى از آن به شمار مىرفت، در چهار سال گذشته کوشيد بىطرفى مورد احترام در حرفه روزنامهنگارى را در ارائه خبر و گزارش در دستور کار خود قرار دهد، به تبليغ هيچگونه ديدگاه سياسى يا اقتصادى و مذهبى نپردازد، از شايعهپراکنى و جنجالبرانگيزى خوددارى ورزد، و در حد توان، حقيقت را بجويد و بگويد، و در حمايت از انديشه حقوق بشر و گسترش دمکراسى بکوشد. تهيه کنندگان، خبرنگاران و کارکنان راديوآزادى خواهند کوشيد همين روش را در راديوئى که جايگزين راديوآزادى خواهد شد، بهکار بندند و اين همان چيزى است که از آنان خواسته شده است. »
هنوزاز اينکه آقای گرگيين همچنان همکار راديوی نو، فردا خواهد بود دانسته روشنی در دست نيست.
Tuesday, November 26, 2002
آخ که خداوند سرنوشت غم انگيزی رو برای ما نوشته! فضای فرهنگی وسياسی ايران باز هم بشدت آلوده است. ما نند هميشه در درازای سده اخير چرخه ۲۰ ساله ديگر بار در حال چرخاندن کمر تاريخ اين مردم بيچاره است. خواص ديگر بار تيغ تيز نامهربانی را تيز و بر سر عوام جولان ميدهند. غافل ازاين:
که هرکس کشد تيغ نامهربانی، شودکشته تيغ نامهربانان.
Monday, November 25, 2002
قران بدفال
فتحعلي شاه قاجار در سال سي ام سلطنت خود جشن مفصلي گرفت و پس از آن در روي سكه ها كلمه صاحبقران را به القاب او افزودند. پيش از آن تنها السطان بن السطان بن السطان مي نوشتند. چون سكه هاي جديد با عنوان صاحب قران منتشر شد، مردم تا مدتي سكه يك ريالي آن زمان را يك صاحب قران مي گفتند و كم كم در زبان مردم مختصر شد و قران گفتند و اين كه هنوز يك ريالي را يك قران مي گويند از آن زمان است. اتفاق در همان سالي كه جشن قرنغقرن سي سالهف خود را گرفت و سكه صاحب قراني زد، شكست سختي از روسهاي تزاري خورد و مردم اين جشن قرن را به فال بد گرفتند و اين نحوست را به گردن اين سكه هاي صاحب قراني انداختند.قائم مقام معروف، شاعر و نويسنده شهير كه پس از آن صدراعظم محمدشاه شد درآن موقع اين بيت را سروده است:
سكه صاحبقراني بر شما آمد نكرد
بازآن بيهوده سلطان بن سلطان شما
به روايت سعيد نفيسي خاطرات سياسي، ادبي، جواني.
Saturday, November 23, 2002
بز ملاحسن
بز ملا حسن مسئله گو
چو به ده از رمه مي كرد رو
داشت همواره به همره پس افت،
تا سوي خانه، ز بزها، دو سه جفت.
بز همسايه، بز مردم ده،
همه پر شير و همه نافع و مفت.
شاد ملا پي دوشيدنشان
جستي از جاي و به تحسين مي گفت:
«مرحبا بز بزك زيرك من
كه كند سود من افزون به نهفت!»
روزي آمد ز قضا بز گم شد
بز ملا به سوي مردم شد.
جست ملا، كسل و سرگردان،
همه ده، خانه ي اين خانه ي آن،
زير هر چاله و هر دهليزي
كنج هر بيشه، به هر كوهستان،
ديد هر چيز و بز خويش نديد
سخت آشفت و به خود عهد كنان
گفت: «اگر يافتم اين بد گوهر
كنمش خرد سراسر ستخوان.»
ناگهان ديد فراز كمري
بز خود را ز پي بوته چري.
رفت و بستش و به رسن، زد به عصا:
«بي معرفت بز بي شرم وحيا!
اين همه آب و علف دادن من
عاقبت از توام اين بود جزا
كه خورد شير تو را مردم ده؟
بزك افتاد و بر او داد ندا:
«شير صد روزه بزان دگران
شير يك روز مرا نيست بها؟»
يا مخور حق كسي كز تو جداست
يا بخور با دگران آنچه تراست
نيما يوشيج
نيما يوشيج
شاعر، نويسنده، مترجم
تولد ۲۱ آبان ۱۲۷۶، يوش.
درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸، تهران.
علی اسفندياری متخلص به نيما يوشيج ( يوشی ) در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ خورشيدی در يوش متولد شده، و در شب ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشيدی در گذشته است.
کودکی او در بين شبانان و آرامش کوهستانی و به قول خود او در زد و خوردهای وحشيانه و چيزهای مربوط به زندگی کوچ نشينی و تفريحات بدوی گذشت؛ همانجا نزد ملای ده درس خواند، بعد برای ادامه ی تحصيل رهسپار تهران شد، و نامش را در يک مدرسه ی کاتوليک به نام مدرسه ی عالی سن لويی نوشتند. او درباره ی اين سال ها می نويسد: « تمام خيالات من برای شناسايی چيزهای خوبی بود که می خواستم فقط با آن شناسايی بر همسران خود تفوق يابم ... در پانزده سالگی می رفتم که مورخ شوم. گاهی نقاش می شدم. و گاهی روحی. گاهی طبيعی. خوشبختانه هر نوع قوه ی خلاقه در من وجود داشت » ... « مراقبت و تشويق يک معلم خوش رفتار، که نظام وفا شاعر به نام امروز باشد، مرا به خط شعر گفتن انداخت ... ».
بيشتر درباره واز نيما بخوانيد در: مجموعه اشعار | ايران مانيا | بابل نت | توكايي در قفس | فاتح قلعه وزن و قافيه
ديگه با اين پسره راه نرو!
مظفرالدين شاه هر وقت مي خواست كسي را به قساوت و بيرحمي مثل بزند مي گفت عيناً مثل ظل السلطان است. او حكايت مي كرد: در ايام طفوليت با هم درس مي خوانديم و طرف عصر به اندرون مي رفتيم. ظل السلطان كه قبلاً غلام بچه ها خواجه ها و كنيزها را وادار به گرفتن گنجشك كرده بود و آنان نيز اطاعت امر او را كرده برايش گنجشك مي آوردند، او با ميخ و چاقو چشم گنجشك را درآورده و آنها را در هوا رها مي كرد و به من مي گفت: داداش! ببين حالا چطور پرواز مي كنند. يك مرتبه شاه رسيد و كتك مفصلي به ظل السلطان زد و گوش مرا هم كشيد و گفت: ديگه با اين پسره راه نرو!
شرح حال رجال ايران ـ مهدي بامداد ـ ج ۴ ـ ص ۹۹
يکصد و پنجاه عضو دمکرات و جمهوريخواه مجلس نمايندگان آمريکا با صدور بيانيه ای حمايت خود را از مخالفان جمهوری اسلامی ايران ابراز داشتند. در اين بيانيه که روز پنجشنبه در پی يک هفته تظاهرات طرفدار دمکراسی در ايران منتشر شد قانونگزاران آمريکا می گويند پنج سال پس از آن که محمد خاتمی به رياست جمهوری ايران برگزيده شد، جمهوری اسلامی همچنان از تروريسم حمايت می کند و به سرکوب مردم ايران شدت بخشيده است. بيانيه همچنين می خواهد سازمان مجاهدين خلق از فهرست سازمان های تروريستی خارجی وزارت امور خارجه آمريکا حذف شود.
از صدای امريکا
از قرار بوی سياه نفت تو ينگه دنيا بوی مطبوعيه! ما که هر وقت با نفت بازی کرديم يا دستمون سفيدک زد يا مثل چراغ جادو در برابرمون ژنرال های امريکايی ظاهر شدند با کلی ستاره رو شونه اشون. شبش هم خواب پيرمرد تو احمد آباد نصيبمون ميشد. بارلها ما رو از شر تفت خلاصی بده! آمين
سازمان مجاهدين خلق حافظ امنيت داخلی عراق است
وزارت امورخارجه آمريکا اعلام کرد سازمان مجاهدين خلق، يک گروه مخالف مسلح ايرانی که درعراق استقراردارد، وظايف ماموران سازمان امنيت عراق را برای امنيت داخلی عراق انجام می دهد. درگزارش سالانه وزارت امورخارجه آمريکا زيرعنوان » روند تروريسم جهانی « که اين هفته انتشاريافت آمده است که مجاهدين خلق از زمان استقرار در عراق درسال ۱۹۸۷ ، همواره برای دولت بغداد کار کرده اند. سازمان مجاهدين خلق با انتشاراعلاميه ای اين ادعاها را تکذيب کرد و آن ها را تبليغات ايرانی دانست. آمريکا قبلا سازمان مجاهدين خلق را به عنوان يک » سازمان تروريستی خارجی « طبقه بندی کرده بود اما در گزارش سال جاری خود برای اولين بار مدعی شده است که اين سازمان درجهت حمايت از رژيم صدام حسين رييس جمهوری عراق کارمی کند. وزارت امورخارجه آمريکا می گويد سازمان مجاهدين خلق درسال ۱۹۹۱ نيز به سرکوبی قيام شيعيان درجنوب عراق از سوی دولت و قيام کردها درشمال اين کشورکمک کرد.
از صدای امريکا
خب پس حضرات بالاخره تکليفشون روشن شد. الان احتمالا مسعود در فکر يه انقلاب ايده لوژی ديگه است.
«مناسب ترين سخن در هفته بسيج , اينست كه سئوال شود چرا از بسيج براي جلوگيري از فتنه انگيزي ها استفاده نمي شود اين , سوالي است كه اين روزها بسيار مطرح است و متاسفانه تاكنون جوابي به آن داده نشده است.... نيروهاي بسيجي قدرت فوق العاده اي در سركوب فتنه انگيزان دارند و همچنان ميتوانند خواب راحت را از چشمان خائنان بربايند.»
سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی که مژده خونريزی را بر طبل خشونت ميکوبد!
Monday, November 18, 2002
اجراي آهنگين اشعار نيمايوشيج در تالار رودكي
سرپرست گروه موسيقي تذرو گفت: يادمان يكصد و پنجمين سال تولد نيما يوشيج شاعر بلندآوازه ايران، با اجراي آهنگين اشعار او، ۲۹ آبان در تالار رودكي برگزار مي شود.
سرور زره گر روز يكشنبه افزود: در اين اجرا كه با حضور ۱۶ نوازنده برگزار مي شود، بابك بوبان آهنگساز و علي مينوسپهر خواننده برنامه خواهند بود.
در بخش نخست برنامه، اشعار در نخستين ساعات شب ، شب است ، هنوز از شب دمي باقي است و مهتاب ، درآواز اصفهان اجرا مي شود.
در بخش دوم برنامه نيز قطعاتي با استفاده از اشعار ماخ اولا ، داستاني نه تازه ، سوز و گداز ، در شب سرد زمستاني ، دلم چون كوره مي سوزد ، بخوان اي همسفر با من اجرا مي شود.گروه موسيقي تذرو يك گروه اركستر زهي شامل سازهاي ويلن است كه در سال ۱۳۷۸ آغاز به كار كرد.در برنامه يادمان نيما يوشيج ، سه ساز سنتور، عود و تار، گروه نوازندگان را همراهي مي كند.
خب قصه آغاجاری هم که به پايان خود رسيد. خودتون رو اماده بکنيد برای دنباله اين داستان شيرين که اينبار به سرگذشت غم انگيز و باورنکردنی منبع المال آقای شهرام جزايری ميپردازد! شروع اين داستان مهيج را در هفته آينده در وزارت عاليه قضاييه شاهد خواهيد بود. بليط ها را از اکنون ميشود از دفتر جناب شاهرودی عراقی رزرو کرد.
نقال و مقلد در تهران قديم
برخي از نقالها و شاهنامه خوانها و درويشان مداح، راستي در فن خود نبوغ داشتند. من هر وقت به ياد اين مي افتم كه چگونه بساط اين مردمي را كه در برانگيختن احساسات مردم ايران به مراتب بيش از راديو و سخنرانيهاي امروز مؤثر بودند در هم نورديدند و جاهلانه اين اوضاع را به هم زدند، راستي دريغ دارم. قهوه خانه هاي بزرگ در فضاي وسيعي داير بود. در ميان آن فضا تختي مانند تخت تكيه ساخته بودند و اول شبها يك دسته بازيگر كه به آنها مقلد يا تقليدچي مي گفتند در روي آن تخت يك تأتر واقعي مي دادند و نمايشنامه اي را كه در همانجا و در همان مجلس با كمال سرعت سرهم مي كردند و بالبداهه از خود مي ساختند بازي مي كردند و لباسهاي مناسب نقش خود در بر داشتند. پيداست كه هميشه موضوع آنها مضحك و خنده آور يعني يك كمدي واقعي از زندگي روزانه مردم بود. البته هركس درفن خود ونقش خودتخصص داشت. يكي نقش زن، يكي نقش كاكاسيا، ديگري نقش قلدر بدمست عربده كش، يكي نقش مأمور متصدي دولت و يكي نقش مرد مُصلح خيرانديش را بازي مي كرد. در تقليد لهجه هاي مختلف مردم ايران از كاشاني وقزويني و همداني وتبريزي و اصفهاني و يزدي و غيره مهارت عجيبي داشتند. هيچ نمايشنامه اي نبود كه در آن نقش مأمور زورگوي متصدي دولت را بازي نمي كردند. سه چهار دسته بزرگ از اين مقلدها در تهران بودند. معروفترين آنها دسته اي بود كه به مناسبت نام سردسته به آن دسته مؤيد مي گفتند و پاتوق آنها به اصطلاح آن روز، يعني محل معهود و هميشگي آنها قهوه خانه بزرگي بود در ميان خيابان چراغ برق معروف به قهوه خانه زرگرآباد . اين دسته هاي مقلد را به عروسي ها هم دعوت مي كردند. در وسط حياط روي حوض تختي مي زدند و در آنجا نمايشنامه خود را كه البته مي بايست متناسب با عروسي و توأم با موسيقي باشد، بازي مي كردند.
برگرفته از به روايت سعيد نفيسي خاطرات سياسي، ادبي، جواني
آيا کسی می تونه اين معما رو حل کنه که عکس زنهای پيشمرگ کردستان درتارنمای امروز به چه علت گذاشته شده؟
Sunday, November 17, 2002
شهري بنا كردند بدان ترتيب كه انطاكيه بود
چون انوشيروان اطراف مملكت را ضبط كرد، همانا قيصر روم، در ايام حيات قباد، چون ضعف رأي و پريشاني كار او مشاهده كرده بود، به هر قيمتي در اطراف مملكت او تاختن مي كرد و نوشيروان براي دفع او به روم لشكر كشيدو بيشتر از شهرهاي روم را ضبط كرد و به انطاكيه رفت ـ و خزاين و دفاين و حرم قيصر آنجا بود ـ آن را مسلم كرد و آن دفاين و خزاين به دست وي افتاد و اهل و عشيرت قيصر را اسير كرد و چون به انطاكيه درآمد، آن شهر وي را خوش آمد و بناي آن پسنديدهٌ رأي او افتاد. بفرمود تا شكل آن را برجاي صورت كردند، چنان كه هيچ تفاوت نبود. آن گاه فرمان داد تا بيشتر بناهاي آن را قلع كردند و آنچه ممكن شد از منقولات جمله نقل كردند و به نايب خويش، به ايران شهر، نبشت كه بايد شهري بنا كني بدين ترتيب و آن هندسه را به نزديك او فرستادند و درمدت نزديك شهري بنا كردند بدان ترتيب كه انطاكيه بود و نوشيروان از روم برفت و به طرف يمن شد و آن بلاد را مستخلص گردانيد و از آنجا به بحرين و عمان آمد و آن ملك را ضبط كرد و چون باز آمد، آن شهر تمام شده بود، بفرمود تا اهل انطاكيه را آنجا آرند و هر كس را خانه دهند، تا آنجا ساكن شوند و آن را روميه نام كردند. تا مي آرند كه يكي از روميان گفت: در روميه مرا خانه اي دادند و چون من بدان خانه در آمدم آن خانه به خانه اي كه در انطاكيه داشتم چنان مشابهت داشت كه من در گمان افتادم كه مگر همان خانه را اينجا نقل كرده اند و لكن تفاوت آن بود كه بر در خانه من در انطاكيه درختي بيد بود و اينجا آن درخت نبود.
جوامع الحكايات و لوامع الروايات ـ سديدالدين محمد عوفي
از دنبه ها چربي رفته است!
روزي سلطـان محمـود بـه دارالمجـانيـن رفـت، از ديـوانـه اي پرسيد:
ـ چه ميل داري؟
گفت: ـ دنبه!
اشارت فرمود تا ترب برايش آوردند و گفتند:
ـ اين دنبه!
بگرفت و همي خورد و سر جنبانده به سلطان درنگريست.
سلطان پرسيد: ـ سبب سر جنبانيدن چيست؟
ديوانه گفت: ـ تا تو پادشاه شده اي، از دنبه ها چربي رفته است!
از: جوامع الحكايات
Friday, November 15, 2002
صفر قهرمانی قديمی ترين زندانی سياسی ايران در ۸۱ سالگی وبه سرطان ريه در بيمارستان ايران مهر تهران درگذشت. روانش شاد!
بيشتر درباره صفرخان:
|پيک نت | بی بی سی | ايران امروز
Thursday, November 14, 2002
عارف قزويني در اواخر عمر
در پايان زندگي عارف از تهران رفت. مرگ كلنل محمدتقي خان وي را سخت آزرده بود و مكرر مي گفت ديگر نمي خواهد پس از كلنل زنده بماند. درهمدان همچنان با خدمتكار خود جيران و سگ خود ژيان مي زيست. در اين ميان ژيان هم پير و فرسوده شده بود و مُرد.
از تهران دست خالي رفته و حتي مختصر وسيله سفر براي خود نبرده بود. دوستان همدانيش هركدام براي او چيزي برده و اطاقي را برايش آماده كرده بودند.
دولتي كه در آن زمان بر سر كار بود از عارف دل خوشي نداشت. وي كه سراسر زندگي را با آزادمنشي گذرانده بود، كسر شأن خود مي دانست كه از اين و آن ياري بخواهد. از كه ياري بخواهد كه از او بزرگتر باشد؟ مگر مردان بزرگ را مي توان به بازيچه و شيريني كه كودكان را مي فريبد يا گدايان را جلب مي كند دلخوش كرد؟ بزرگان جهان دلخوشي را با خود و از خود دارند. شعله اي كه ايشان را برمي فروزد اگر ديگران را روشن نكند، ايشان را از هر روشنايي ديگر بي نياز مي كند. آفتاب به چراغ حاجت ندارد. كسي تاكنون براي روشن كردن اختران كبريت نزده است.
سه سال و چند ماه عارف به همين حال در همدان زيست. گاهي دوستي از راه دور تنها به عزم زيارت اين رادمرد به آنجا مي رفت. اين يگانه دلداري او در سه سال پايان زندگي وي بود. هركس به او نامه اي مي نوشت با خط خوش و پخته خود پاسخ مفصلي به او مي داد و نامه هاي فراوان از آن زمان به خط او در دست اين و آن هست.
در همدان مالارياي حادي بر او حمله برد. معالجات پزشكان آن شهر اثر نكرد تن رنجديدهٌ نحيف او بيش از اين ياراي پايداري نداشت. نزديك شصت سال زندگي را هميشه با تلخي و ناكامي گذرانده بود و عاقبت در روز دوم بهمن ماه ۱۳۱۲ پس از ده روز بيماري سخت از اين جهان رفت.
پيكرش را در كنار آرامگاه ابن سينا به خرج رئيس شهرداري همدان به خاك سپردند. هرگز نتوانستند سنگي بر مزارش بگذارند. هنگام ساختمان آرامگاه ابن سينا فرماندار همدان موقع را مناسب دانست و به دليل آن كه عارف در شرح حالي كه از خود نوشته كارهاي ناستوده پدر وي را شرح داده است عمداً كاري كرد كه اثر خاك وي از ميان رفت.
اينك در محوطه آرامگاه ابن سينا در لب ايواني كه به آرامگاه مي رود، مردم همدان سنگي را از سنگ فرش حياط نشان مي دهند و با نوك پاي خود آرامگاه اين دلداده بزرگ ايران را به ياد مي آورند.
ہ از مقاله ۱۷ ديماه ۱۳۳۴، از كتاب به روايت سعيد نفيسي با تلخيص
Monday, November 11, 2002
چندی پيش رقتم کنسرت پريسا رو ديدم. رفيقم می گفت من ديگه حال و حوصله اينحرفها رو ندارم! برا من اما پريسا يا اينکه بهتر بگم ديدن پريسا جالب بود. بيش از هر چيز شايد بواسطه خاطرات نوجووني. تو اوندوره،سالهای ۵۵، ۵۶ پريسا گوش کردن خيلی مدرن بود. اينبار اما ترکيبی از کنجکاوی و نوستالوژی من رو بطرف فولکس هوس - FolketsHus - می کشيد. شال وکلاه کردم وتو سرمای ۲درجه بالای صفر وباد راه افتادم. بوی شانتن و Boss محوطه بزرگ سالن انتظار رو پر کرده بود و آقايون با فوکل وکروات و خانومها با لباسهای شب محترمانه غرق گفتگو بودند. منم خودمو قايم نکردم چون برای اولين بار طی ۲۰ سال اخير کت وشلوار تنم بود واحساس تعلقی با اين گروه حس ميکردم. بالاخره با ۴۰ دقيقه تأخير! در بين کف مرتب هموطنان با فرهنگ خانم پريسا واعضای گروه دستان وارد سن شدند. همه تقريباً ۱۰۰۰ نفری که در سالن حضور داشتن ايستاده بودند و کف می زدند. پنج دقيقه ای غريب نازل شد: گروه سازشون رو کوک ميکردن و با هم هماهنگ، مردم هم در سکوت کامل نشسته بودند و به کوک کردن ميگوشيدن. بعد از گذار ۵ دقيقه خانم پريسا که با يک پيراهن بلند زيبا و با طرحهای ايرانی نظير ترمه به رنگ روشن طلايی در ميان صحنه نشسته بود. با صدای خاص دورگه خود گفت: «ما که کوک شديم. شما چی؟» بعد از خنده مردم از گروه دستان گفت و اهميت شعر در موسيقی فارسی و کمی هم از عرفان در شعر شاعران سده هفتم ايرانی. بعد از آن نوبت موسيقی شد .
ادامه اش برای فردا
ناگفته نماند که اگر در ايران ميتوان مسابقه موسيقى زيرزمينى را ميشود به مسابقه گذاشت! پس به مسابقه گذاشتن تارنگاری چندان غريب هم نيست.
Sunday, November 10, 2002
ماهنامه دنيای كامپيوتر و ارتباطات در سالگرد تولد پديده وبلاگ در ايران، نخستين دوره انتخاب بهترين وبلاگهای فارسی را برگزار میکند.
گويی تمايل ما برای قهرمان سازی پايانی نداره. هياهوی بهترين تارنگار هم يکی ديگر ازجلوه های اين نياز در جامعه بيمار ماست. گويی بدون داشتن بهترينها زندگی برای ما پوچ و بی معنا ست. حال چگونگی اين انتخاب هم جالب است. چه کسی يا کسانی؟ چگونه؟ معيارهای سنجيدن خاطرات شخصی يا يادداشتهای روزانه آدمها چيست؟ آيااساساً چنين معيارهايي تعلق به جوامع مدرن و فردگرا دارد؟ آيا جامعه مدرن ايران توانايی پويايی و بالستن بدون نياز به قهرمان هايش را دارد؟ اگر پاسخ به اين پرسش آری باشد انتخاب بهترين تارنگار کاری احمقانه است. در صورتی که پاسخ نه باشد ديگر حساب ما با کرام الکاتبين است.
اين بداهه موسيقی گذاشتن پشت هر سايتی رو کی تو کاسه اين ملت ايرانی گذشته. مگه کاربررها خيار چنبرن؟ من خودم ميتونم موسيقی که دلم ميخواد ازکامپيوتر خودم يا از دستگاه صوتی خونه يا محل کارم بشنوم حالا رو چه حسابی حضرات سينت ارزون و بچه گونه خودشون رو اونهم با کيفيت بد ميخوان در گوش ما فرو کنن الله اعلم ! دوستان قدم اول در هر گونه آزادی امکان انتخابه. اين رو از ما دريغ نکنيد. يکی هم اين درد دل ما رو به گوش روزنامه همشهری برسونه.
Saturday, November 09, 2002
هاشم آغاجرى به اعدام، ٨ سال حبس، ٧٤ ضربه شلاق و ١٠ سال محروميت از تدريس محكوم شد. حالا سؤال اينجاست که قوه قضاييه چطور ميخواد اين حکم رو اجرا کنه. راهش اينه که اول آغا جاری رو بکشن، بعد ۷۴ ضربه شلاق به حسدش بزنن و بهد از اون جسد خونين رو بندازن تو يه سلول تو اوين که ۸ سال بمونه و بپوسه. بهتون قول ميدم که بعد از اعمال اين مجازاتها آقای آغاجاری ديگه جرأت درس دادن نمی کنه. يا اينکه حساب داستان قديمی به مرگ بگير تا به تب راضی بشه است. حدس ميرزا شق دومه!
نوشته های آقای سيدمحمدمهدی طباطبايی درسايت دريچه آدم رو به ديدن فيلم آخر بهمن فرمان آرا با نام «خانه ای روی آب» تشويق ميکنه!
Friday, November 08, 2002
Thursday, November 07, 2002
بانوی پر افاده سينمای ايرانسوسن تسليمی اينبار تاتر را به گوهر وجود خويش مفتخر فرموده و به کارگردانی تاتر روی آورده است. کارجديد او، ( پس از ورشکستگی فرهنگی و اقتصادی اولين و اگه شانس بياريم آخرين فيلم بلند وی، ) Det epileptiska riktmärket نام دارد ويک کار شکم سير از يک نويسنده پرت سويدی است به نام Martina Montelius.
مصاحبه راديويی ۱
مصاحبه راديويی ۲