چندی پيش رقتم کنسرت پريسا رو ديدم. رفيقم می گفت من ديگه حال و حوصله اينحرفها رو ندارم! برا من اما پريسا يا اينکه بهتر بگم ديدن پريسا جالب بود. بيش از هر چيز شايد بواسطه خاطرات نوجووني. تو اوندوره،سالهای ۵۵، ۵۶ پريسا گوش کردن خيلی مدرن بود. اينبار اما ترکيبی از کنجکاوی و نوستالوژی من رو بطرف فولکس هوس - FolketsHus - می کشيد. شال وکلاه کردم وتو سرمای ۲درجه بالای صفر وباد راه افتادم. بوی شانتن و Boss محوطه بزرگ سالن انتظار رو پر کرده بود و آقايون با فوکل وکروات و خانومها با لباسهای شب محترمانه غرق گفتگو بودند. منم خودمو قايم نکردم چون برای اولين بار طی ۲۰ سال اخير کت وشلوار تنم بود واحساس تعلقی با اين گروه حس ميکردم. بالاخره با ۴۰ دقيقه تأخير! در بين کف مرتب هموطنان با فرهنگ خانم پريسا واعضای گروه دستان وارد سن شدند. همه تقريباً ۱۰۰۰ نفری که در سالن حضور داشتن ايستاده بودند و کف می زدند. پنج دقيقه ای غريب نازل شد: گروه سازشون رو کوک ميکردن و با هم هماهنگ، مردم هم در سکوت کامل نشسته بودند و به کوک کردن ميگوشيدن. بعد از گذار ۵ دقيقه خانم پريسا که با يک پيراهن بلند زيبا و با طرحهای ايرانی نظير ترمه به رنگ روشن طلايی در ميان صحنه نشسته بود. با صدای خاص دورگه خود گفت: «ما که کوک شديم. شما چی؟» بعد از خنده مردم از گروه دستان گفت و اهميت شعر در موسيقی فارسی و کمی هم از عرفان در شعر شاعران سده هفتم ايرانی. بعد از آن نوبت موسيقی شد .
ادامه اش برای فردا
Monday, November 11, 2002
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment