Thursday, September 26, 2002

نشتم در فاصله بين دو کار توی يه بار، جای شما خالی يه آبجو خنک سفارش دادم. مدتی از نهار بهداشتی ! که خورده بودم گذشته بود و آبجو سرم رو گرم کرد بروايت حضرات عارفان محظوظ شدم. وياد جوونی کردم بی اختيار دامنه بحث من با خودم کشيد به خوزه نسوان. در خيالات من شروع کردند سمن بويان يکی پس از ديگری دلبری و يا د باده نوازی. ساعت استراحتم داشت تموم می شد که من به خودم اومدم. يه صنم خنده ای از ميز مقابل نثارم کرد پرسيد: «بی من چگونه ای لول، گفتم ملول. خنديد.»

No comments: