Sunday, February 23, 2003

خب حالا وجه تسميه نازی آباد به روايت ميرزا:
گويند هنگام که قافله سلطان صاحبقران بلاد ری به موسم بهار به غايت تهران نمود در جوار شاه چندين از زنان حرم نيز وی را همراه بودندی. در ميان اينان ماهی بود به درخشش خورشيد وی را نازخاتون نام. ناصرالدين خاطر او را سخت گرامی داشته و کابينه او به ضل جلالش فراوان آباد. شاه از وی هر شب کام جسته واز تفرج دنيا وی را هيچ دريغ نداشت. اما جوانی متاعی است تازه بايد خريدن و چون گذر زمانه ناز خاتون آزرد و سايه بر چهره مهرگون انداخت و شهوت شاه ديگر بر وی نجنبيد.شاه به تهران روانه شد از پس صنمی ديگر.

ناز خاتون که خود آگاه از سرنوشت محتوم خويش بود، آخرين تير به چله کمان کرده، خويش را در معبری باصفا مريض احوال و بيمار جلوه بر شاه صاحب قران پنداشت. شاه که هنوز اندکی از مهر خاتون در دل گشاد داشت فرمان داد آنجا عمارتی برای خاتون ساخته و خود در پی عشرتی ديگر راهی تهران شدو و خاتون هرگز ديگر سلطان را به کابينه خويش نديد. عمارت با خاتون پيرشد ونام خاتون زيبه عمارت:« عمارت نازخاتون» لقب گرفت.

از مرگ خاتون عمارت و واهه بر جای ماند تا انقلاب صغير وکبير و پادشاهی سردار اسد. به دوره اسد که خويش را رضا شاه خواند پس از برقراری راه آهن به فاصله ای نه چندان دور از ايستگاه مرکزی مجتمعی مسکونی در جوار عمارت ناز خاتون بنا شد و اسم ناز خاتون عاريه کرده «نازی آباد» نام گرفت. عمارت وواهه را ميله کشيدند و «پارک ناز خاتون» خواندند. به زمان پهلوی پدر و« پارک جنگل» با عبارت ناز خاتون در زيرش در زمان پهلوی پسر. اکنون اما نام احمقانه «شهر بازی» را لقب ميکشد با مقاديرفراوانی چراغ برق، دريغ اما بدون عمارت وعبارت ناز خاتون.

No comments: