Monday, April 07, 2003

بنده زنی گرفتم که دختری بیست ساله داشت، روزی پدرم از این دختر خوشش آمد و او را گرفت، از آن روز به بعد زن من، مادر زنِ پدر شوهرش شد.
مدتی بعد دختر زن من که مادر خوانده من هم بود، پسری زایید و اسمش را چنگیز گذاشتند. چنگیز برادر من شد، چون پسرِ پدرم بود از طرفی برادرم نوه من هم شد، چون نوه زنم بود و من در واقع پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم.
مدتی بعد همسرم پسری زایید، و ار آن روز به بعد مادرم ، یعنی زن پدرم ، خواهر ناتنی پسرم و هم مادر بزرگ او شد، در صورتی که پسر من هم برادر مادر بزرگش و هم نوه او بود.
از طرفی چون مادر فعلی من ، یا همان نوه من، یعنی دختر زنم، خواهر پسرم میشود، پس من خواهر زاده پسرم شده ام ، ضمنا من پدر بزرگ خودم هستم پس پدرم همان برادرم است ، در صورتی که پدرم نوه من است!
روايت ازپيام

No comments: