Wednesday, January 05, 2005

درخشان در پی هیاهوست

توضیح:
"هم الان در تارنوشت درخشان خوندم که گویی یاداشت رو خودش در وبلاگ ها نگذاشته بوده و کار دیگرانه. در هر صورت تغیر اساسی در دیدگاه من نمی دهد. اما من بابت بخش اول نوشته -مربوط به کامنت نوشتن حسین- در صورتی که درخشان درست بگه پوزش میخوام اما ترجیحا تا روشن شدن اصل مطلب پاکش نمیکنم."


حسین درخشان اینبار از شگرد دیگرگونه ای استفاده کرد. در میان اورپاییان مثلی رایج است: «اگر محمد سوی کوه نرود، کوه خویش به محمد رساند.» معنای مثل روشن است و بعضا مصداق کردار حسین درخشان. دوروز پیش در پنجره نظر خواهی سیاحت نامه پیامی یا نوشته ای از ایشان دریافت کردم. بار نخست نصایح پدرانه بود در سال ۲۰۰۲ اینبار اما دعوت به جنجال بود.دانستم که او اینبار برای اینکه محبوبیت گذشته را باز یابد دست به شگردی نو زده و همه بلاگ نویسان قدیمی را به الطاف خویش مرحمت نموده. متن فارسی را اینجا ببینید. پاسخ به این نوشته در چاه ایشان افتادن است و من به این واقف. اما بی پاسخ گذاشتنش را هم نمی توانم.
آقای درخشان در مرکز ثقل بودن زمین را میپسندد. این ثقل اما به مرکز هیچ ارتباطی ندارد. تنها محک زمین ثقل در زیر پای آقای درخشان بودن است. حرف وی از جهاتی درست است. اما تلقی او از اینکه او تنها کسی است که دراین معنا فکر کرده کودکانه است وتلاشی برای شنیداریافتن. مانند روزنامه های عصر اورپا. و طبعا پر از اشتباه تاریخی و جغرافیایی. بگذارید به چند نمونه اشاره کنم:


۱.چرا ما تنها کشور منطقه هستيم که اصولا موجوديت اسراييل هم قبول نداريم؟ نادرست است در منطقه نه سوریه و نه عربستان سویدی و نه عراق هیچکدام موجودیت اسراییل را نپذیرفتند.

۲. چرا در ايران حرف زدن يا نوشتن درباره‌ی اسراييل بزرگترين تابو است و بدون شک باعث دردسر نويسنده يا گوينده خواهد شد؟ نادرست است. ایران پس از اسراییل بالاترین جمعیت یهودی متمرکز را دارد با بیش از ۲۵۰۰۰ کلیمی. همه آنها درباره اسراییل حرف میزنند. رادیو ایران کانالی به عبری دارد که در آن گویندگان بدون دردسر از واژه اسراییل استفاده میکنند.

۳. واقعيت اين است که ايران تنها کشور مسلمان غير عرب يا لااقل غير سنی‌مذهب منطقه‌است و دوام آوردن بين اين همه کشور ثروتمند عرب و سنی‌مذهب که اصولا ايران را دشمن و دست‌کم غيرخودی می‌دانند، به تنهايی کار خيلی دشواری است. ايران در زمان شاه با وجود آن ارتش قوی هنوز هم بر سر مسايل ارضی با کشورهای عرب همسايه اختلاف داشت. الان هم که می‌بينيد بخاطر اينکه بتواند آن سه جزيره خليج فارس را از چنگ اعراب منطقه حفظ کند، مجبور شده تقاضای عضويت در ميان کشورهای عرب بکند. اما اگر کمی عاقلانه و دورانديشانه فکر کنيم، می‌بينيم که هيچ چيز بجز دوستی نزديک ايران و اسرايیل که هر دو دشمنان بالقوه‌ی مشترکی به‌نام اعراب دارند، نمی‌ةواند تعادل قدرت را در اين منطقه برقرار کند. اين کاری است که ترکيه در اين چند سال انجام داده است و سودش را هم کم‌کم دارد می‌بيند. نادرست است. در منطقه حداقل یک کشور شیعی دیگر وجود دارد بنام سوریه و به حدس نزدیک به یقین کشور سوم دیگری هم بنام عراق شیعی خواهد شد. مزید بر اینکه اعراب دشمن بالقوه ایران نیستند.افغانستان، پاکستان و بنگلادش هم اساسانه نه عرب هستند و نه وهابی. وبا این توضیح که صرف تکلم به عربی نه مصر را عرب میکند نه سودان را نه سوریه را نه الجزایر را و نه حتی عراق را. سیاست ایران در منطقه نباید بر حسب ستون های تخت جمشید برنامه ریزی شود بلکه اساس باید تکیه کند بر صلحی پایدار با همسایگان برای ثبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی. چنان که خود درخشان اشاره میکند سیاست پان ایرانیسم شاه نیز نتوانست ثبات را در منطقه دایمی کند. احترام متقابل و بندهای اقتصادی و اجتماعی بهترین راه چار است. فراموش نباید کرد که بسیاری از اقوام ایرانی بند های نزدیک با هسایگان ایران دارند. اگر چاره را در رابطه با اسراییل و سیاست چماق بجوییم فردا در برابر بحران کردستان ایران حتما رابطه دوستانه وتسلیحاتی با ترکیه را تجویز میکنیم و در برابر بحران آینده آذربایجان اتحاد با ارمنستان را راه چاره. که طبعا هر سه نادرست است.ایرانی ستیزی را عرب ستیزی چاره نیست.

در زمینه سودآوری ترکیه همین بس که۱۲ کودتا در ۸۰ سال اخیر تاریخ ترکیه را ورق زده است. شاشیدن بدون تصویر آتاترک در بالای شاشخانه ممنوع است و تاریخ و ادبیات ۱۵۰۰ ساله ترکیه دیگر برای غالب ترک ها مانند هیروگلیف است و نتوانند حتی تاریخ خویش خوانند.از سمبل آخرین امپراثوری شرق به پیشخوان اورپا مبدل شدن سود ترکیه بود در این وادی.


به همین بسنده کنم که وقت تنگ است. بلند پروازی های حسین درخشان فارغ از این است که در ایران هستند دولتمردانی که به ایران میآندیشند. فارغ از این است که رابطه قدیمی کلیمیان و ایرانیان در بستری نو جاری شده است و ادامه خواهد یافت. او که از پدیده امریکایی think tank میگوید آنقدر شیفته کشف خویش است که آنرا ابداع خویش میپندارد. اقامت چند ساله ایشان در شمال ینگه دنیا - بخوانید کانادا- امر را بر وی مشبه کرده که ما باید« از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم.» تا به منزلگه حیات برسیم. و ماتحت شریفشان گویی هوس صندلی های چرمی عمارت میدان بهارستان راکرده. غریب هم نیست که روزی هم به این موهبت نایل آیند. وشاید در لابی اسراییل پارلمان ایران نیز سمتی کسب کنند. اما پیش از حرف زدن از مفاهیم دمکراسی لطفا کمی از آن think tank تانرا با چند قطره دمکراسی صدقه سر صبحانه کنید که هفتاد درد را شفا میدهد.
الحقر، میرزامیر

No comments: