Thursday, February 17, 2005

داستان مک آفی از علی قدیمی

ولی خداوکیلی خیلی حیف شد، من که خیلی حالم گرفته شد، با این مک آفی خیلی صفا می‌کردم، این ورژن جدید‌اش حرف نداشت، سرعت را هم پائین نمی‌آورد، خیلی ناز و مامانی بود، عین آدامس بادکنکی بود، خیلی خوشگل بود، همیشه مراقب کامپیوتر من بود، چند باری ویروس‌های پدر سوخته‌ی وارده را گرفت، یک بار هم خیلی شجاعانه یک ویروس وارده از یک سی‌دی را گرفت و کت بسته آورد پیش خودم و یک دکمه‌هم گذاشت تا خودم دیلیت‌اش کنم تا اعتماد به نفسم زیاد شود. چند بار باهم رفتیم شب گردی، خیلی قلیان دوست داشت، املت هم زدیم. داشت فارسی یاد می‌گرفت،
ادامه اش را بخوانید و محظوظ شوید

No comments: