Saturday, June 21, 2003

منبر و دار
منبر از پشت شيشه مسجد /چشمش افتاد و ديد چوبه دار
عصبي گشت و غيضي و غضبي /بانگ برزد كه اي جنايتكار
توهم از دودمان ما بودي /سخت وحشي شدي و وحشتبار
ما سروكارمان به صلح و صلاح /تو به جرم و جنايتت سروكار
نردهٌ كعبه حرمتش كم بود /كه شدي دارِ شحنه؟ شرم بدار
دار بعد از سلام و عرض ادب /وز گناه نكرده استغفار
گفت ما نيز خادم شرعيم /صورت، اخيار گير يا اشرار
هركجا پند و بند در مانند /نوبت دارمي رسد ناچار
.....
ليك منبر فرو نمي آمد /باز بر مركب ستيز سوار
.....
دار هم عاقبت زجا در رفت /رو به در تاكه بشنود ديوار
گفت اگر منبر تو منبر بود /كار مردم نمي كشيد به دار
از شهريار

No comments: