Wednesday, June 02, 2004

ولترهاى وطنى

ولتر: من حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانى حرفت را بزنى.
در راستاى اينكه ولتر موجود بسيار مهمى در طول تاريخ محسوب مى شود و حرف زدن نيز در جامعه ما از اهم امور است، لذا اظهارات برخى ولترهاى وطنى به شرح زير به عرض مى رسد:

حسين شريعتمدارى: من حاضرم جانت را بگيرم تا تو نتوانى حرفت را بزنى.
مهدى كروبى: شما اگر جانت را هم بدهى تا زمانى كه در جلسه سران سه قوه تصويب نشود نمى گذارم حرفت را بزنى.
خاتمى: من حاضرم جانم را بدهم تا توبتوانى بعداً اگر مشكلى پيش نيامد حرفهايى را كه اشكالى ندارد بزنى.
هاشمى رفسنجانى: من حاضرم جانتان در بيايد تا يك جمله اى كه معلوم هم نمى شود موضع من چيست بزنم.
رجبعلى مزروعى: من حاضرم جانم را بدهم تا بتوانم حرفم را بزنم ولى اين آقاى كروبى نمى گذارد.
طبرزدى: من حاضرم جانم را بدهم اما حرفى براى گفتن ندارم.
مصباح يزدى: شما جانتان را بدهيد من جاى همه تان حرف مى زنم.
قاضى مرتضوى: اين ولتر با كدام روزنامه همكارى مى كند تا تعطيلش كنم؟
بهزاد نبوى: حالا چه لزومى دارد كه تو حرف بزني؟
محتشمى: من حاضرم فلسطينى ها جانشان را بدهند تا اسرائيلى ها نتوانند حرف شان را بزنند، ضمناً مرگ بر آمريكا و نهضت آزادى
ابراهيم يزدى: من حاضرم جانم را بدهم ولى مطمئنم كه نمى گذارند حرفم را بزنم.
احسان نراقى: من اين قدر حرف مى زنم كه تو حاضر بشوى جانت را بدهى كه من ساكت بشوم.
كمال خرازى: من قرار نبود حرف بزنم....
آيت الله جنتى: اگر كسى حرف بزند صلاحيتش را رد مى كنم كه جانش در بيايد.
سعيد حجاريان: من جانم را هم دادم ولى باز هم كسى نمى تواند حرفش را بزند.
شمس الواعظين: من حاضرم سر اين كه حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانى حرفت را بزنى ده ساعت مصاحبه كنم و حرف بزنم.
عطاء الله مهاجرانى: بستگى دارد اوضاع چطور باشد و من كجا باشم و چه كسى بخواهد چه حرفى بزند و به نفع كى باشد.
محسن سازگارا: من حاضرم جانم را بدهم تا بتوانم نامه سرگشاده بنويسم.
اكبر گنجى: من زندان هم رفتم تا تو بتوانى حرفت را بزني، ولى چرا نمى زني؟
ابوالحسن بنى صدر: من حاضرم جانم را بدهم تا همان حرفهايى را كه بيست سال پيش زدم دوباره تكرار كنم، ضمناً اين ولتر كارى نكرد، همان حرفى را زد كه من هم زده بودم، منتهى در چهار شكل.
رضا پهلوى: من پولش را مى دهم تا شما بتوانيد حرف مرا بزنيد.
عليرضا نورى زاده: من منتظر مى مانم تا يك نفر جانش را از دست بدهد، بعد در مورد قتل او حرف مى زنم.
مسعود رجوى: من تا به حال بيست بار جانم را دادم تا مريم بتواند جلوى حرف زدن ديگران را در سازمان بگيرد.

از ابراهیم نبوی در روشنگری

No comments: