ديگه با اين پسره راه نرو!
مظفرالدين شاه هر وقت مي خواست كسي را به قساوت و بيرحمي مثل بزند مي گفت عيناً مثل ظل السلطان است. او حكايت مي كرد: در ايام طفوليت با هم درس مي خوانديم و طرف عصر به اندرون مي رفتيم. ظل السلطان كه قبلاً غلام بچه ها خواجه ها و كنيزها را وادار به گرفتن گنجشك كرده بود و آنان نيز اطاعت امر او را كرده برايش گنجشك مي آوردند، او با ميخ و چاقو چشم گنجشك را درآورده و آنها را در هوا رها مي كرد و به من مي گفت: داداش! ببين حالا چطور پرواز مي كنند. يك مرتبه شاه رسيد و كتك مفصلي به ظل السلطان زد و گوش مرا هم كشيد و گفت: ديگه با اين پسره راه نرو!


شرح حال رجال ايران ـ مهدي بامداد ـ ج ۴ ـ ص ۹۹
No comments:
Post a Comment